چکیده:
یافتههای روانشناسانه گویای آن است که حرکتدادن انسان به سوی فعالیتهای اجتماعی-مذهبی علاوه بر عامل شناختی، نیازمند محرکهای درونی همانند ایجاد انگیزه و اشتیاق میباشد. شناساندن بزرگان دین در مجالس پر شور و هیجان مذهبی، این انگیزه را در مخاطبان ایجاد میکند.
مقاله اصلی:
برخی غافلان و معاندان در روزهای برگزاری مراسمهای مذهبی مهم مانند عزاداری برای سیدالشهداء علیهالسلام و برپایی جشن عید غدیر، سخنان و شبهاتی را در سطح جامعه القا میکنند که باعث تشویش اذهان عوام الناس و سست شدن باورهای آنان میشود.
چنین شبهاتی برآمده از این تفکر است که اینگونه مجالس باید با معیار منافع یا ضررهای مادی و اقتصادی ارزیابی شوند. برپایی عزاداری یا مراسم جشن با هزینههای بالا، باعث ضررهای اقتصادی مانند کاهش تولید و بهرهوری و تلف شدن وقت افراد میشود؛ زیرا هنگامی که مردم تا نیمه شب عزاداری میکنند، روز بعد توان کار کردن ندارند. این وضعیت وقتی ناگوارتر میشود که جامعه باید دو ماه سستی و رخوت را بپذیرد. در حالیکه میشود برای پاسداشت از نام و یاد ائمه دین علیهمالسلام به برگزاری جلسات بحث، سمینار، کنفرانس و گفتوگو اکتفا کرد.
پاسخ به این شبهه مبتنی بر بررسی انسان از دیدگاه روانشناسی است. باید بررسی کرد که عوامل تأثیرگذار در رفتار آگاهانه انسان کدام است؟
یافتهها گواه بر آن است که رفتارهای انسان از دو گونه عامل تأثیر میپذیرد؛ نخست، عامل شناختی و معرفت است و به انسان کمک میکند که مطلبی را درک کرده و بپذیرد. مطلب مد نظر از هر مقولهای باشد، بر اساس آن، استدلال عقلی یا راه تجربی و دیگر مسیرها ارائه میشود.
با اینکه شناخت در رفتار انسان بسیار مؤثر است اما عوامل دیگری هم در شکل دادن رفتارهای اجتماعی انسان مؤثر است که چه بسا بیشتر از شناخت بر رفتار انسان تأثیرگذار است. این عوامل را به طور کلی انگیزهها، احساسات و عواطف، تمایلات، گرایشها، میلها، غرائز و عواطف مینامند.
برای نمونه، میتوان رفتار انسان را به حرکات یک خودرو تشبیه کرد. خودرو برای حرکت به دو عامل نیازمند است؛ نخست، انرژی مکانیکی که باعث حرکت خودرو شود و دیگر، وجود ابزار لازم برای حرکت خودرو در مسیرهای مختلف مانند چراغ. اگر هر خودرو با تمام امکانات بالای حرکتی، چراغ و نور مناسب برای نشان دادن راه از بیراه را نداشته باشد، خودروی ایمنی نیست.
انسان نیز برای حرکت به سوی هدف مقدس، نیاز به یک شور و هیجان درونی دارد. نیازمند آن است که ابتدا نسبت به هدفش علاقه داشته باشد. برای این مهم، لازم است که عوامل شناختی در انسان تقویت شود و او بداند که چرا باید به سوی فلان هدف حرکت کند و این حرکت چه فایده و اثراتی برایش دارد، اما این مقدار شناخت برای تشویق انسان کافی نیست.
عامل دیگری به اسم ایجاد انگیزه، احساس و عواطف باید در کنار عامل شناختی قرار گیرد که میل به حرکت را در انسان به وجود آورد. هر چقدر انسان در مورد فایده یک غذا، یقین و اطمینان داشته باشد، تا وقتی که اشتهایی به خوردن آن غذا درون وی نباشد، تمایلی به خوردن آن غذای مفید پیدا نمیکند. پس غیر از دانستن فایده، باید انگیزه درونی نیز وجود داشته باشد.
مسائل اجتماعی-مذهبی مانند عزاداری و برپایی جشنهای خیابانی نیز به همین ترتیب است. هر چه شخص آگاه باشد که سیدالشهداء علیهالسلام و امیرالمؤمنین علیهالسلام دارای چه مقامات و اثرگذاریهایی در جهان هستند، تا انگیزهای خارجی مانند عزاداری و جشن برای ادای احترام به آنها نباشد، حرکتی در آن راستا انجام نمیدهد.[1]
پی نوشت:
[1]. مصباح یزدی، محمدتقی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، مؤسسه امام خمینی، ص: 16-18.
فضیلت دانشاندوزی و تعلیم
الف) فضیلت دانشاندوزی
1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر که مسیری را طی کند که در آن دانشى جوید، خدا او را به راه بهشت برد.
2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: به راستى فرشته ها به نشانه رضایت از براى طالب علم, پرهاى خود را فرو نهند.
3- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: فضیلت عالم بر عابد چون فضیلت ماه است بر ستارگان در شب چهارده.
4- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: به راستى علماء وارث پیغمبرانند زیرا پیمبران دینار و درهمى به ارث نگذاشتند ولى ارث آنها علم بود و هر که از آن برگرفت بهره فراوانى برده.
5- به راستی که هر که در آسمان و در زمین است براى طالب علم آمرزش خواهد تا چه رسد به ماهیان دریا.[1]
6- امام سجاد (علیه السلام) فرمود: اگر مردم بدانند در طلب علم چه فایده ایست آن را میطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرورفتن در گردابها باشد.[2]
7- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: صبح کن در حالیکه یا عالم هستی و یا متعلم و هرگز اوقات خود را به لهو و لعب نگذران.[3]
8- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: دنبال دانش بروید اگر چه در چین باشد زیرا طلب علم بر هر مسلمانى واجب است.[4]
9- امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: دانشاندوزی از کودکی مانند کندهکاری یک تصویر روی سنگ است.[5]
ب) فضیلت معلم
1- امام باقر (علیه السلام) فرمود: آنکه از شما به دیگرى علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشاندوز است و معلم بر دانشاندوز فضل بیشتری دارد.
2- ابو بصیر گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) میفرمود: کسى که به دیگرى چیزى آموزد براى اوست مثل پاداش کسى که به آن مطلب عمل کند، عرض کردم: اگر باز به دیگرى آموزد همین پاداش براى او هست؟ فرمود: اگر به همهی مردم بیاموزد همان ثواب دربارهی او جاریست، گفتم: اگر چه معلم بمیرد فرمود: اگر چه بمیرد.
3- حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: هر که به مردم درى از هدایت آموزد مثل پاداش آنها را دارد بدون اینکه از پاداش آنها چیزى کم شود، و کسى که به مردم درى از گمراهى آموزد مثل گناه آنها را دارد بدون اینکه از گناه آنها چیزى کم شود.[6]
4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: هر کس بابى از علم را بیاموزد که به آن مردم را هدایت کند خداوند اجر هفتاد پیغمبر را به او میدهد.[7]
حق استاد و شاگرد بر یکدیگر
ج) حق استاد بر شاگرد
1- در جریان دیدار حضرت موسی (علیه السّلام) و حضرت خضر (علیه السّلام) که خداوند آن را در سورهی کهف نقل میفرماید، نکات واقعاً زیبایی وجود دارد، حضرت موسی (علیه السّلام) از پیامبران اولوالعزم بود و جلالت قدر بسیار زیادی داشت، اما با این تمام این اوصاف, باعث نشد که ادب بین شاگرد و استاد را رعایت نکند در حالیکه نزد خداوند, دانشآموز از برخی جهات از معلم بالاتر بود، لذا ایشان به حضرت خضر (علیه السّلام) چنین خطاب میکند: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»[8] و در ادامه جملهی دیگری بیان میکند؛ «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً»[9].
اما در جملهی اول ایشان، چند نکتهی بسیار زیبا در مورد رعایت ادب وجود دارد که به آنها اشاره میکنیم:
اول، حضرت موسی (علیه السّلام) فرمود که میخواهد تابع حضرت خضر (علیه السّلام) باشد، و تبعیت به معنای پیروی کامل از شخص دیگر و تسلیم بودن در مقابل او و ترک منازعه با او است.
دوم، ممکن است تبعیت از یک شخص بدون اجازهی او صورت بگیرد، اما حضرت موسی (علیه السّلام) حتی برای تبعیت از حضرت خضر (علیه السّلام) از او اجازه میگیرد که با کلمهی «هل» در آیه به آن اشاره شده است.
سوم، حضرت موسی (علیه السّلام) برای جلب نظر حضرت خضر (علیه السّلام) اعتراف میکند که نسبت به برخی مطالب جهل دارد، که با عبارت « عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» به آن اشاره میکند.
چهارم، حضرت موسی (علیه السّلام) برای جلب نظر حضرت خضر (علیه السّلام) به ایشان یادآوری میکند که این علمی که نزد تو است، از نعمتهای الهی است و همانطور که خداوند به تو این نعمت را عطا کرد، تو نیز آن را به من تعلیم ده، که با عبارت «مِمَّا عُلِّمْتَ» به آن اشاره شده است.[10]
2- امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: امّا حقّ آنکه به علم آموزى تو را اداره کند (یعنى استاد علم آموزت) بزرگداشت اوست و حفظ احترام مجلس او و نیک گوش دادن به گفتارش و رو کردن و توجه به او و یارى دادن او به سوى خودت تا بتواند دانشى را که نیاز دارى به تو بیاموزد، به این صورت که ذهن خود را کاملاً مصروف او سازى و فهمت را به او پردازى و پاکدلانه به گفتهی او دل دهى و چشمت را به روشنى تمام، با ترک لذّتها و کاهش شهوتها و آرزوهایى غیر از تحصیل دانش، بر او دوزى و اینکه بدانى در هر چه به تو آموزد باید فرستاده و نمایندهی او باشى که آن را به نادانان برسانى و بر توست که این رسالت را از جانب او به بهتر گونه اى به آنان برسانى و در اداى رسالتش به وى خیانت نکنى و چون آن رسالت را بر عهده گرفتى به نیابت او بپردازى.[11]
3- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نسبت به استاد خود فروتن باشید.[12]
4- امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرماید: از جمله حقوق عالم این است که از او زیاد نپرسى و جامه اش نگیرى و چون بر او وارد شدى و گروهى نزد او بودند به همه سلام کن و او را نزد آنها به تحیت مخصوص گردان، مقابلش بنشین و پشت سرش منشین، چشمک مزن، با دست اشاره مکن، پرگوئى مکن که فلانى و فلانى بر خلاف نظر او چنین گفته اند و از زیادى مجالستش دلتنگ مشو زیرا مَثَل عالم مَثَل درخت خرماست که باید در انتظار باشى تا چیزى از آن بر تو فروریزد و پاداش عالم از روزه دار شب زنده دارى که در راه خدا جهاد کند بیشتر است.[13]
5- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سؤال نیکو و بهجا نیمی از علم است.[14]
د) حق شاگرد بر استاد
1- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نسبت به دانش آموزان خود تواضع کنید؛[15] چرا که خداوند در قرآن فرموده «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»[16]، یعنی براى آن مؤمنانى که تو را پیروى کرده اند، بال خود را فرو گستر.[17]
2- امام باقر (علیه السلام) فرمود: زکاة علم این است که آن را به بندگان خدا بیاموزى.[18]
3- حق شاگرد بر معلم این است که معلم دانشآموز را نسبت به اخلاص داشتن در علم و عمل به خاطر خداوند تشویق کند و به او بگوید که خداوند در تمام لحظات مراقب او است، و این اخلاص در علم و عمل باعث میشود که درهای معرفت به روی شاگرد گشوده شود و سینهی او برای دریافت علوم گشاده میشود و چشمههای حکمت از قلب او جاری میشود و خداوند نیز به علم و عمل او برکت میدهد تا در تمامی شؤون زندگی موفق باشد و خطاهای او کمتر شود.
4- از دیگر حقوق شاگرد بر استاد این است که معلم برای دانشآموز خود مثالهایی بزند که باعث شود او نسبت به دنیا بیرغبت شده و تصمیم بگیرد که به دنیا دلبستگی نداشته باشد و این زرق و برق دنیا او را نفریبد، به دانشآموز بگوید که دنیا فانی است و این آخرت است که باقی است، که انسان دوراندیش همیشه برای قدم گذاشتن در مسیر پایدار تصمیمگیری میکند، دانشآموز باید بداند که این دنیا تنها بسان یک مزرعه است تا انسان بتواند در آن به کمال برسد و بر علم و عمل نیک خود بیفزاید تا اینکه نتیجه و ثمرهی این اعمال نیک خود را در آخرت ببیند.[19]
5- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: تعلیم دهید و خشونت مکنید که آموزگار بهتر از خشونتگر است.[20]
6- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: نرمی و خوشخوئى کنید براى کسى که (علم و دانش) به او یاد میدهید.[21]
[1] . الکافی، ج1، ص: 34.
[2]. الکافی، ج1، ص: 35.
[3]. مشکاة الأنوار، ص: 133.
[4]. مشکاة الأنوار، ص: 135.
[5]. بحار الأنوار، ج1، ص: 224.
[6]. الکافی، ج1، ص: 35.
[7]. مشکاة الأنوار، ص: 136.
[8]. ترجمه: موسى به او گفت: «آیا تو را -به شرط اینکه از بینشى که آموخته شدهاى به من یاد دهى- پیروى کنم؟»، کهف/66.
[9]. ترجمه: ان شاء اللّه مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد، کهف/69.
[10]. منیة المرید، ص: 235-236.
[11]. رسالهی حقوق امام سجاد (علیه السلام)، تحف العقول، ص: 260.
[12]. الکافی، ج1، ص: 36.
[13]. الکافی، ج1، ص: 37.
[14]. بحار الأنوار، ج1، ص: 224.
[15]. الکافی، ج1، ص: 36.
[16]. شعراء/215.
[17]. منیة المرید، ص: 192-193.
[18]. الکافی، ج1، ص: 41.
[19]. منیة المرید، ص: 189.
[20]. بحار الأنوار، ج74، ص: 175.
[21]. بحار الأنوار، ج2، ص: 62.
1- أخرج المسلم و الإمام أحمد، و التّرمذی، و الحاکم عن أبی الزّبیر و غیره رضى اللّه عنهم، أنّ النّبیّ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم قال: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا».
احمد بن حنبل و ترمذی و حاکم نیشابوری از ابی زبیر نقل کردند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود به راستی که فاطمه علیها السلام پارهی تن من است و هر آنچه که او را اذیت کند مرا اذیت کرده است.
صحیح مسلم: ج4 ص1902 ؛ مسند احمد: ج26، ص46 ؛ سنن تزمذی: ج5، ص511 ؛ المستدرک علی الصحیحین: ج11، ص59.
2- و روى البخاری فی صحیحه بإسناد ذکره أن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم قال: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی.
بخاری به سند خود در کتابش روایت کرده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود فاطمه علیها السلام پارهی تن من است و هر کس او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است.
صحیح بخاری: ج6، ص121.
الإحتجاج عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله قَالَ لِفَاطِمَةَ یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یرْضَى لِرِضَاکِ.
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از حسین بن زید از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به حضرت زهرا علیها السلام فرمود ای فاطمه به راستی که خداوند به جهت غضب و ناخشنودی تو، ناخشنود میگردد و به جهت رضایت تو راضی خواهد گشت.
الإحتجاج: ج2، ص354.
2- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِی فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ مَعِی وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِی النَّارِ یَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ یَنْفَعُ فِی مِائَةِ مَوْطِنٍ أَیْسَرُ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِیزَانُ وَ الْمَحْشَرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ فَمَنْ رَضِیَتْ عَنْهُ ابْنَتِی فَاطِمَةُ رَضِیتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِیتُ عَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبَتْ عَلَیْهِ فَاطِمَةُ غَضِبْتُ عَلَیْهِ وَ مَنْ غَضِبْتُ عَلَیْهِ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَا سَلْمَانُ وَیْلٌ لِمَنْ یَظْلِمُهَا وَ یَظْلِم ذُرِّیَّتَهَا وَ شِیعَتَهَا.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سلمان فرمود ای سلمان! هر کسی دخترم فاطمه علیها السلام را دوست داشته باشد، او در بهشت مرا همراهی خواهد کرد، و هر کسی او را خشمگین سازد، جایگاه او آتش خواهد بود، ای سلمان محبت فاطمه در صد موضع و مکان به انسان نفع میرساند که آسانترین آن مواضع، لحظهی مرگ و جایگاه قبر و دادگاه عدل خداوندی و صحرای محشر و عرضهی اعمال انسان بر او و حساب رسی به آنها است، پس هر کسی که دخترم از او راضی باشد، من از نیز او راضی هستم، و هر کسی را که من از او راضی باشم، خدا از او راضی خواهد بود، اما اگر دخترم از کسی غضبناک بود، من نیز بر او غضبناک خواهم شد، و هر کسی که من از او غضبناک باشم، خدا بر او غضب خواهد گرفت، ای سلمان وای و ویل بر کسی که به فاطمه علیها السلام و همسرش علی امیرالمؤمنین علیه السلام ظلم کند و وای و ویل بر کسی که به فرزندان فاطمه علیها السلام و شیعیان او ظلم کند.
بحار الأنوار: ج27، ص116.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ یَظْلِمُ بَعْدِی فَاطِمَةَ ابْنَتِی وَ یَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ یَقْتُلُهَا.
امام صادق علیه السلام فرمودند که جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود از رحمت خدا به دور است کسی که بعد از من به دخترم فاطمه علیها السلام ظلم کند و حق او غصب کند و او را به قتل برساند.
بحار الأنوار: ج29، ص346.
3- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ: ... وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ هَیْئَةً لَکَانَتْ فَاطِمَةَ بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام ابْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطاب به عبد الرحمن بن عوف فرمودند اگر نیکویی و زیبایی به صورت هیئت انسان باشد، او حتماً فاطمه علیه السلام خواهد بود، بلکه فاطمه علیه السلام بزرگتر است، به راستی که دخترم فاطمه علیها السلام از نظر عنصر وجودی و شرافتمندی و بخشندگی بهترینِ اهل زمین است.
مائة منقبة: ص136.
4- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم: و الذی بعثنی بالرسالة و اصطفانی بالنبوة، لقد حرّم اللّه تعالى النار على لحم فاطمة و دمها و شعرها و عصبها، و فطم من النار ذرّیتها و شیعتها ... الویل لمن شک فی فضل فاطمة، لعن اللّه من یبغض بعلها و لم یرض بإمامة ولدها.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند قسم به کسی که من را برای رسالت مبعوث کرد و برای نبوت اختیار کرد، به راستی که خداوند آتش را بر گوشت و پوست و مو و رگهای فاطمه علیها السلام حرام کرده است، فرزندان و شیعیان او را نیز از آتش حفظ کرده است، و وای و ویل بر کسی که در برتری فاطمه علیها السلام شک کند، و خداوند نفرین کند کسی را که کنیهی شوهر او را در دل دارد و به امامت فرزندان او راضی نباشد.
الثاقب فی المناقب: ص294.
5- عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله الْوَفَاةُ دَعَا الْأَنْصَارَ وَ قَالَ یَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ ... أَلَا فَاسْمَعُوا وَ مَنْ حَضَرَ أَلَا إِنَّ فَاطِمَةَ بَابُهَا بَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَکَ حِجَابَ اللَّهِ.
امام کاظم علیه السلام از پدر بزرگوارش امام صادق علیه السلام روایتی نقل کردند که هنگامی که زمان شهادت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرارسید، گروه انصار را دعوت کرد و به آنها فرمود ای گروه انصار و هر آن کسانی که اینجا حاضر هستند گوش فرادهید که به راستی که درب خانهی فاطمه علیها السلام درب خانهی من است و خانهی فاطمه علیها السلام خانهی من است، و هر کسی که به خانهی او جسارت کند، در واقع به حجاب خدا جسارت کرده است.
بحار الأنوار: ج22، ص477.
6- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ.
امام صادق علیه السلام در ذیل آیه إنا أنزلناه فی لیلة القدر فرمودند لیلة همان فاطمه علیها السلام است، و قدر همان الله است، هر کسی که توانست از فاطمه علیها السلام به هر اندازه که حق او است، معرفت پیدا کند، به راستی که او شب قدر را درک کرده است.
بحار الأنوار: ج43، ص65.
7- سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلّى اللّه علیه و آله یَقُولُ لِابْنَتِهِ فَاطِمَةَ أَنْتِ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ بَعْلا.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دختر خود حضرت زهرا علیها السلام فرمودند تو بهترین مردم از جهت پدر و همسر هستی.
بحار الأنوار: ج38، ص9.
8- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله یَا فَاطِمَةُ ... أَنْتِ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکِ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند ای فاطمه تو از من هستی و من از تو هستم.
بحار الأنوار: ج43، ص33.
9- عَنِ النَّبِیِّ صلّى اللّه علیه و آله قَالَ: نُورُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند نور دخترم فاطمه از نور خدا است.
بحار الأنوار: ج15، ص10.
10- عن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عن اللّه تبارک و تعالى أنه قال: یا أحمد، لولاک لما خلقت الأفلاک، و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمة لما خلقتکما
خداوند در شب معراج به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند ای احمد اگر تو نبودی، جهانیان را خلق نمیکردم، اگر علی علیه السلام نبود، تو را خلق نمیکردم، و اگر فاطمه علیها السلام نبود شما دو نفر را خلق نمیکردم.
جنة العاصمة: ص284.
11- یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ إِمَائِی قَائِمَةً بَیْنَ یَدَیَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی.
خداوند به ملائک فرمود این ملائک من، به سرور کنیزان من، فاطمه علیها السلام نگاه کنید که در برابر ایستاده است و تمام اعضاء و جوارح او از خوف من میلرزد.
بحار الأنوار: ج28، ص38.
12- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله بَیْنَمَا أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ وَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ یُعَذَّبُونَ إِذَا لِأَهْلِ الْجَنَّةِ نُورٌ سَاطِعٌ فَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا هَذَا النُّورُ لَعَلَّ رَبَّ الْعِزَّةِ اطَّلَعَ فَنَظَرَ إِلَیْنَا فَیَقُولُ لَهُمْ رِضْوَانُ لَا وَ لَکِنْ عَلِیٌّ علیها السلام مَازَحَ فَاطِمَةَ فَتَبَسَّمَتْ فَأَضَاءَ ذَلِکَ النُّورُ مِنْ ثَنَایَاهَا.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند هنگامی که اهل بهشت در بهشت در از نعمتهای برخوردارند، ناگهان متوجه نور درخشانی میشوند، هنگامی که از علت آن سؤال میکنند خداوند به آنها میفرماید که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها شوخی کردند و حضرت زهرا علیها السلام نیز لبخند زدند و آن نور درخشان از دندانهای حضرت زهرا علیها السلام نمایان شد.
بحار الأنوار: ج43، ص75.
13- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله یَا بُنَیَّةِ أَنَّکِ أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَالْوَیْلُ کُلُّهُ لِمَنْ ظَلَمَکِ وَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ لِمَنْ نَصَرَکِ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند ای دخترم تو اولین نفر از اهل بیت من هستی که به من ملحق میشوی، پس ویل و وای بر کسی که به تو ظلم کند و پیروزی بزرگ برای کسی که تو را یاری کند.
بحار الأنوار: ج43، ص227.
14- قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِن فَاطِمَةَ علیها السلام خِیَرَةُ الْحَرَائِرِ.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند به راستی که فاطمه علیها السلام بهترینِ زنان آزاده است.
إثبات الهداة: ج5، ص161.
15- قالت عائشة : کنّا نخیط ، و نغزل ، و ننظم الأبرة باللّیل فی ضوء وجه فاطمة ( علیها السلام )
از عائشه نقل شده که ما شبها در زیر نور چهرهی فاطمه خیاطی و پنبه ریسی و نخ سوزن میکردیم.
أخبار الأُول وآثار الدول لأحمد بن یوسف الدمشقی ؛ فاطمة الزهراء عن لسان عائشة الشیخ جعفر الهادی.
16- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله: یَا فَاطِمَةُ! أَبْشِرِی فَلَکِ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ تَشْفَعِینَ فِیهِ لِمُحِبِّیکِ وَ شِیعَتِکِ فَتُشَفَّعِینَ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند ای فاطمه بر تو باد بشارت که تو نزد خداوند مقام ستوده و بلند مرتبه داری که در آن مقام از دوستان و از شیعیانت شفاعت میکنى و شفاعت تو نیز پذیرفته خواهد بود.
بحار الأنوار: ج29، ص346.
https://twitter.com/mohamad_beloved
https://eitaa.com/harimeshie
https://what.sapp.ir/harimeshie
https://www.instagram.com/tooba.lel.ghoraba/
تقدیم به پیشگاه قدسی و نورانی پیامبر گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله علیهما الصلاة و السلام
معجزات اعضای بدن خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله)
ملافتح الله کاشانی در کتاب تفسیر خود مینویسد:
در بعضى از کتب معتبره مذکور است که در هر عضوى اعضاى حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله) معجزه ظاهر بود
و معجزه سر آن حضرت آن بود که غمام (ابر) بر آن سایه می انداخت
و معجزه جبهه (پیشانی) او اینکه در شب تار نور از آن لامع (تابان) بود
و معجزه عینین (دو چشم) او اینکه هم چنان که قدام (مقابل) خود را میدید خلف (پشت) خود را نیز مشاهده میفرمود
و معجزه هر دو گوش او اینکه استماع صوت میفرمود در خواب هم چنان که در بیدارى
و معجزه لسان (زبان) او اینکه سوسمار را گفت من أنا؟ من کیستم گفت انت رسول اللَّه و این نوع معجزه بسیار از زبان آن حضرت جارى شده
و معجزه هر دو دست او آن بود که میان اصابع او آب بیرون می آمد
و معجزه انگشت او اینکه اشاره به قمر کرده آن را دو نصف کرد و اگر بآن اشاره میکرد به فتنه که میان مردمان سانح میشد فى الحال فرو مینشست
و معجزه دل (قلب) او اینکه چشم او در خواب بود و دل او بیدار
و معجزه رجلین (دو پا) او این که جابر عبد اللَّه نزد آن حضرت آمده شکایت بئر رعاف (بد بو) کرد که آب آن فرو رفته و بجهت تشنگى نزدیک است که هلاک شویم حضرت طشتى طلبید و پایهاى مبارک خود را در آن طشت شست و فرمود که این غساله را در آن چاه ریز چون آب را در آن ریخت پر از آب شیرین شد
و معجزه لعاب فم (آب دهان) او این بود که رمد (درد چشم) امیر المؤمنین علیه السّلام را شفا داد
و حدث (بول و مدفوع) او بر زمین ظاهر نمیشد زیرا که حقتعالى زمین را امر کرده بود تا بلع آن کند
و معجزات بدن او اینکه سایه او بر زمین نمی آمد چه او نور بود و نور را سایه نمیباشد مانند سراج
و هرگز مگس بر بدن اطهر او نمینشست
و هر چند کسى طویل القامه بود از قامت او در نمیگذشت
و اگر به موضعى میگذشت مردمان به ادراک طیب بدن او میدانستند که آن حضرت است
و معجزه پشت او مهر نبوت بود مانند فضه و بر آن مکتوب بود که (لا اله الا اللَّه محمدا رسول اللَّه)
و معجزه نفس او اینکه احیاى موتى میکرد و مرضى را شفا مى داد
و معجزه موى او اینکه در آتش سوخته نمیشد.
- تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین ، ج2، ص 28
در میانه جدال و درگیری برخی افراد در مسائل بی ارزش، قلم برخی افراد به بهانه دفاع از مبانی سیاسی دور از دین خود، لغزیده و حاضر شده در توجیه عملکرد قاتل خونخوار #امام_حسین، نکاتی را به عنوان نقاط سفید در زندگی #یزید ملعون ابراز دارند.
لذا در این نوشتار، به طور مختصر به این انگاره خطرناک، پاسخ داده شده است.
جوابیه بر #مقاله "شماری از سفیدی ها در کارنامه سیاه #یزید"!!!
شماری از سفیدی ها در کارنامه سیاه یزید!!!
? رضا بابایی
تاریخ عاشورا، بیتردید نمایش زشتکاری و سنگدلی گروهی از مسلمانان علیه گروهی دیگر از اهل اسلام است. بیش از هزار سال است که دربار? نامردمیها و ستمگریهای سپاه شام و کوفه گفتهاند و میگویند و هنوز گفتنی است. به قول عطار نیشابوری در خسرونامه:
هر آن خونی که بر روی زمانه است
برفت از چشم و این خون جاودانه است
با وجود این، همین سپاه سنگدل و بیعاطفه، رفتارهایی نیز داشت که خالی از مُروّت عربی یا نوعی اصولگرایی در جنگ نیست. اشاره به برخی از این رفتارها در داخل پرانتز، خالی از فایده نیست؛
بهویژه از آن رو که قرآن دو بار مسلمانان را به عدالت و انصاف دربار? دشمنانشان فراخوانده است(و لایجرمنّکم شنئان قوم علی ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوی). نیز از آن رو که در برخی جنگها و منازعات دیروز و امروزِ مسلمانان با یکدیگر، همین مقدار مروت و آداب انسانی در جنگها مراعات نشده است و گویا اوضاع چنان است که از یزید هم باید درس آموخت!
در زیر به شماری از سفیدیها در کارنام? سیاه یزید اشاره میکنم:
1. سپاه کوفه بهرغم هم? سختگیری و سنگدلی علیه امام(ع) و خاندان و یارانش، به روی زنان و کودکان و بیماران شمشیر نکشید و حتی ابن زیاد، شفاعت زینب(س) را در حق امام سجاد(ع) پذیرفت و او را نکشت.
2. اکثر فرماندهان جنگ، هیچگاه به کشتن امام حسین(ع) افتخار نکردند و ابن زیاد و ابن سعد و یزید، خیلی زود پشیمانی را جایگزین افتخار کردند و گناه جنگ را بر گردن دیگری انداختند. حتی وقتی از شمر پرسیدند که چرا حسین(ع) را کشتی، گفت: من سرباز بودم و آیا سرباز را از امر خلیفه گزیری است؟ وقتی کاروان اسیران به شام رسید، پس از دیدار با یزید، ورق برگشت، و یزید پس از چند روز، سخن از پرداخت خسارت به کاروان اسیران گفت و سپس آنان را با موکب شاهانه به کاروانسالاری بشیر(از محبان اهل بیت) روان? مدینه کرد. میگویند: فشار افکار و عواطف عمومی موجب شد که یزید در شام تغییر روش بدهد و رفتاری مهربانانه با امام سجاد و اسیران در پیش گیرد و در ماجرای کشتار بیرحمان? مردم مدینه(واقع? حره)، به امام سجاد(ع) و هم? نانخواران ایشان امان دهد. آری؛ ممکن است همینگونه باشد. اما مگر ما قدرتهایی را نمیشناسیم که هرگز تسلیم افکار عمومی نمیشوند و سرانجام آن میکنند که دوست دارند؟
3. سپاه کوفه، هیچ کوششی برای اختفای قبرها نکرد. اکنون ما میدانیم که حسین(ع) و مسلم بن عقیل و حر بن یزید و حبیب بن مظاهر و... در کدام نقطه دفن شدهاند. کوفیان میتوانستند جناز? شهدا را در زمینهای دوردست و مخفیانه دفن کنند تا کسی بر سر قبر آنان حاضر نشود؛ اما آنچنان که از ابن زیاد نقل شده است: ما پس از کشتن، مردگان را رها میکنیم تا بازماندگانشان هر جا خواستند دفن کنند.
4. بهرغم جنگ طولانی معاویه با رومیان و تصمیم یزید برای ادام? جنگ با آنان، حکومت اموی امام حسین(ع) را به همراهی با کشور بیگانه و کمک به دشمن متهم نکرد.
5. یزید به حضرت زینب و زنان هاشمی اجازه داد که در مدینه برای امام حسین(ع) عزاداری کنند و مجلس ترحیم و ختم بگیرند. اما آنگاه که خواست این عزاداریها در مدینه خاتمه یابد، محترمانه از امام سجاد(ع) گلایه کرد که عم? شما مدینه را آماد? شورش میکند. اسیران کربلا حتی اجازه یافتند که در کاخ ابن زیاد و خان? یزید برای شهیدان عاشورا عزاداری کنند.
6. ابن سعد و ابن زیاد حاضر شدند با اسیران گفتوگو کنند و یزید نیز سخنان زینب و امام سجاد را شنید. در همین گفتوگوها بود که یزید به اشتباه خود پی برد و ابن مرجانه را لعنت کرد.
7. از یاران امام حسین(ع)، هر کس که از معرک? جنگ گریخت، در امان بود و تعقیب نمیشد.
8. یزید، اگرچه هیچ مخالفی را برنمیتافت و برای حفظ خلافت خویش والی خونخواری همچون ابن زیاد را به کوفه فرستاد تا کاروان امام(ع) را بشدت قلع و قمع کند، اما بر مردم عادی سخت نمیگرفت. بخشش یکسوم مالیاتها در زمان خلافت او رخ داد و جانشینهای او همین شیوه را پی گرفتند.
9. یزید با وجود اینکه میدانست فرزندش معاویة بن یزید، محبت خاندان پیامبر(ص) را در دل دارد، مانع خلافت او نشد، بلکه برای او بیعت گرفت.
10. پس از بازگشت امام سجاد(ع) به مدینه، هم? میراث خاندان پیامبر(ص) که پیشتر در اختیار امام حسین(ع) بود، بدون هیچ مزاحمت و مانعی به تصرف ایشان درآمد.
آنچه در بالا گفتم، اولا بر پای? گزارشها و دانستههای مشهور دربار? تاریخ عاشورا است؛ وگرنه امور قطعی و مستند در داستان کربلا انگشتشمار است. ثانیا کارنام? یزید و بهویژه این زیاد چندان سیاه است که این سفیدیها تغییری در رنگ آن نمیدهد؛ اما دریغا که برخی حکومتها و حاکمان همین مقدار را هم دریغ کردهاند.
@Sahamnewsorg
جوابیه
ای کاش همین جمله اخیر نگارنده باعث میشد که چنین جملاتی را به قلم نیاورد!
البته اصلاح طلبانی که دشمن نظام ایران هستند، به اسم دفاع از مظلوم از هر حربه ای برای نقدهای خود بهره میبرند هرچند به قیمت بالا کشیدن یزید باشد که خود اهل سنت نیز لعن او را جایز و حتی واجب دانسته اند و جنایتی که او در قتل سبط خاتم الانبیاء چنان سنگین بوده که آنها نیز برای توجیه کار او، چنین قیل و قالهایی را به هم نبافته اند!
(برای مطالعه بیشتر ر.ک: درسى که حسین(ع)به انسانها آموخت، هاشمى نژاد، ص:98)
گرچه طبق مبانی فلسفی میتوان چنین انگارههایی را به راحتی پاسخ داد، اما همچنان ترجیح بر جوابهای ساده و عرفپسند است لذا چند نکته را به عرض میرسانم:
نکته اول: شاید سپاه کوفه بر روی زنان و کودکان شمشیر نکشیدند اما این دلیل بر دلرحمی آنها نبود، چرا که
1- طبق نقل تاریخ یک زن در حادثه عاشوراء شهید شدند چرا که به روی کوفیان شمشیر کشید، و در میانه جنگ هیچ کسی نگفت چون او زن است پس رهایش کنید، بلکه او را نیز از دم تیغ گذراندند، لذا در خیام حسینی نیز اگر کسی شمشیر میکشید کشته میشد.
(مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حماسه حسینى(1 و 2))، ج17، ص: 382)
2- کوفیان اگر دلرحم بودند، حداقل به حکم جاهلیت قبل از اسلام، ماه محرم را ماه قتال قرار نمیدادند و تا ماه بعد صبر میکردند، چرا که امام به قصد جنگ از مدینه خارج نشدند، اما کوفیان به قصد جنگ و کسب غنیمت به مقابله با امام برخواستند!
(مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حماسه حسینى(1 و 2))، ج17، ص: 457)
نکته دوم: افتخار نکردن فرماندهان جنگ به کشتن یاران امام، تنها بعد از رسیدن کاروان اسراء به شام و تغییر جو حاکم بود، و گرنه در کربلاء و در کوفه، هر کسی به نیت تقرب به یزید و ابن زیاد درصدد خودنمایی بود، شاهدش نیز این است که رأس بریده شهداء را بین قبائل تقسیم کردند تا هر کدام برای قبیله خود افتخاری باشند! (مقتل اللهوف، ابن طاوس، ص:143)
همچنین تاریخ در مورد تقدم و تاخر مرگ یزید و قیام توابین مشوش است، لذا یزید منتی بر امام سجاد ندارد که ایشان را در واقعه حره در امان گذاشت!
نکته سوم: مخفی نگه داشتن قبر شهدای کربلاء در آن برهه نه تنها به نفع یزید و ابن زیاد نبود بلکه هویدا بودن آنها برای آنها افتخار بود، چون کوفیان و ابن زیاد به گمان خود در مقابل شورشیان در مقابل خلیفه جنگیدند و پیروز شدند، دلیلی برای مخفی نگه داشتن قبور نبود،
نکته چهارم: درگیری حکومت اموی با رومیان در آن زمان از عجایب است، در حالیکه در نقل معروف و مشهور (که نویسنده به این نقلها علاقه دارد) آمده در مجلس یزید نماینده از سوی قیصر روم در مجلس حاضر بوده و در مورد رفتار زشت یزید با راس مقدس ابی عبدالله سوال میکند.
(منبع جهت مطالعه: تحقیق در باره اول اربعین حضرت سید الشهدا(ع)، القاضى الطباطبائى، ،ص:359)
نکته پنجم: یزید بعد از تغییر جو حاکم و تغییر نظر مردم شام نسبت به اهل بیت ، چاره ای جز خوش رفتاری به اهل بیت نداشت و این از سیاستهای امام سجاد و حضرت زینب بود که کاخ یزید به یک ماتمخانه تبدیل شد،
نکته ششم: ابن سعد و ابن زیاد و یزید هر کدام که به اسیران مخصوصا حضرت زینب سخن گفتند، هر بار سرافکنده و خوار شدند و اگر باب گفت و گو باز میکردند به خاطر این بود که فکر میکردند اسیران خار و خفیف و تسلیم هستند نه اینکه روحیه ای قوی داشته باشند، وانگهی، قاتلان امام حسین هیچگاه به اشتباه خود معترف نشدند و اگر پیشمان شدند از پیروی از دستورات یزید بود که پشیمان بودند!
نکته هفتم: گرچه یزید و ابن زیاد برای یاران امام حسین امان نامه دادند و آنان را رها میکردند، اما این افتخاری برای او نبود در حالیکه امام معصوم و حجت خدا در امان نبود! اینکه انسان عادی در امان باشد و انسان معصوم مورد ستم قرار گیرد، افتخار نیست!
نکته هشتم: بخشش مالیات یک امر دنیوی است و قابل مقایسه با ظلم و ستم بر امام حسین و شهادت حجت خدا که یک امر دنیوی و اخروی است، نمیباشد! (فکر لیبرالی)
نکته نهم: فرزند یزید هرچند حب اهل بیت را در دل داشته باشد اما مشمول این جمله از زیارت عاشوراء میشود که فرمودند: اللهم العن بنی امیة قاطبة!
نکته دهم: اصلی ترین میراث امام حسین باغ فدک بود که بعد از مرگ یزید نیز به اهل بیت بازگشت داده نشد و در زمان عمر بن عبدالعزیز چنین شد، و تنها کاری که فرزند یزید انجام داد، ترک خلافت بود، وانگهی! این چه فکری است که میگوید امام معصوم را از میان ببریم اما میراث او را تصرف نکنیم؟ (تفکر سرمایه داری)
(منبع: سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص: 155)
به عنوان نکته آخر، گرچه دوست ندارم بگویم اما به نظر میرسد، نگارنده از اولین نعمتی که خداوند به هر شیعه ارزانی میکند، بی نصیب است.
خداوند عاقبت امر همه را ختم بخیر بگرداند!
مدیر کانال حریم تشیع!
https://twitter.com/mohamad_beloved
مکتب #عاشوراء در مقابل انگاره گرایش به طبیعت
صدرالمتألّهین می فرماید:
انسانی که محصول عمر او ساختن یک قصر و تهیه کردن یک سلسله امور مادی و مالی باشد، هرگز ترقی نمی کند. شاخه های درختی که بالا آمده فرع درخت است نه اصل آن. اصل، که دهان و چشم و ریشه و مغز و سر آن است، در گل فرو رفته است. همین گونه انسانی که در طبیعت فرو رفته و دل به گِل داده و تمام فکر و همتش آن است که از زمین دربیاورد و زمین را مزین کند، مانند درختی است که تمام عمق فکرش به درون خاک رفته و پاهای او چون شاخه بالا آمده باشد. کجا او ترقی دارد؟ خاکی را روی خاکی انباشته، هر چه بیشتر به گل فرو برود شاخه ها و فروع آن بیشتر است. شاخه های درخت چنار بلندتر است، چون فرورفتگی آن در عمق خاک بیشتر است[1].
فرمود: شما انسانید، مانند فرشته باشید نه چون درخت. بالا بیایید و خود را از خاک و گل رها سازید. کی ما می فهمیم که بالا آمده ایم؟ انسانی که چیزی نفهمد، و فهم خویش را سر پل عقل قرار ندهد بالا نمی آید. و هرگاه عقل را وسیله عقال کردن شهوت و غضب کند و دست و بال شهوت و غضب و غرور را ببندد بالا می آید. راستی تا کی به طرف خاک و طبیعت؟!.
چو سرو و سنبله بالا روش باش /بسان بید سوی پست منگر
انسان نباید خود را با افراد تبهکار و فاسق و منافق بسنجد و بگوید: الحمد لله خوشا به حال ما که در این راه آمدیم و به دام کفر و نفاق نیفتادیم.
#امام_مجتبی (علیهالسلام) میفرماید: هرگز خود را با بدان و اهل دنیا نسنجید وگرنه ضرر کرده اید.
خود را با شهدای #کربلا و یاران پاک #ابا_عبدالله #الحسین (علیهمالسلام) بسنجید، با آنان که چهل سال با وضوی نماز عشای خود نماز صبح را خواندند! راه باز است و به مقام بلند رسیدن وقف کسی نیست، همت را باید بلند داشت.
به ما آموخته اند که هر شب جمعه در دعای کمیل از خدا بخواهیم ما را به حدی برساند که بالاتر از آن حد کسی نیست: «وأقربهم منزلةًمنک وأخصّهم زلفةً لدیک» تنها همت ما این نباشد که به جهنم نرویم، خداوند در قیامت بسیاری از افراد را نمی سوزاند، بچه ها، دیوانه ها، مستضعفانی که دسترسی به معارف و احکام الهی نداشته اند به جهنم نمی روند، به جهنم نرفتن هنر نیست[2].
#امیر_مؤمنان از #رسول_خدا نقل میکند که فرموده: «إنّ الله عز و جل یحبّ معالى الا قمور ویکره سفسافها»[3]: خداوند همّتها و فکرهای بلند را دوست دارد و کارهای پست و فرومایه را اکراه دارد.
این حدیث بلند رسول خدا، جوانمردی چون #حسین_بن_علی (علیهالسلام) را تربیت می کند، هم او که به ما می آموزد چگونه انسان به مقام بلند راه می یابد و چگونه ملتی بلند همت می شود.
وقتی به آن حضرت گفتند: یمن آشوب است، حجاز و عراق و بسیاری از مناطق دیگر آشوب است کجا میخواهی بروی؟
فرمود: «لو لم یکن فى الدنیا ملجأ ولا مأوی لما بایعت یزید بن معاویة»[4]: اگر همه دنیا ناامن باشد و جایگاه امنی در دنیا یافت نشود من دست از قیام بر نمی دارم و اهل تسلیم نیستم و با یزید بیعت نمی کنم.
در مکتب امامت ترس ترسانده شده است، ترس حق ندارد نزد اولیای الهی خودنمایی کند!
------------------------------------
[1] ـ تفسیر صدرالمتألّهین، ج 1، ص 117.
[2] ـ عبادت اگر برای ترس از جهنم باشد چون عبادت بندگان است... (نهج البلاغه، حکمت 237).
[3] ـ بحار، ج 47، ص 323.
[4] ـ همان، ج 44، ص 329.
منبع: حکمت عبادات: ص121-123
t.me/harimeshie
eitaa.com/harimeshie
sapp.ir/harimeshie
حکم سفر به حج با توجه به دغدغههای امنیتی (1)
این روزها سوالی با موضوع سفر حج در حال طرح است که نمیتوان به طور جزم ادعا کرد این سوال از سوی دشمنان دین مطرح میشود چرا که ممکن است بسیاری از دینداران در ذهنشان چنین سوالی پدید آمده باشد، اما از آنجا که دشمنان دین برای ضربه زدن به دین و تضعیف ایمان مؤمنین از هر حربهای بهره میبرند، لذا این سوال نیز برای آنها یک راه برای ضربه زدن محسوب میشود و آن را بسیار بزرگنمایی میکنند، که باعث میشود ظاهر این سوال به صورت یک شبهه جلوه داده شود.
سوال از این قرار است:
در سالهای اخیر و در ایام برگزاری مراسم حج در عربستان گزارشهای مستندی به گوش رسیده و همهی جهانیان با چشم خود دیدهاند که تعداد بسیار زیادی از حجاج با ملیتهای گوناگون در خلال اعمال حج از دنیا رفتهاند، و مهمترین و مشهورترین سبب فوت آنها جریان فاجعهی منا یا سقوط جرثقیل در مسجد الحرام است، که بعضی از تحلیلگران بر این باور بودند که این حوادث با برنامه ریزی از قبل صورت گرفته و نشان دهنده دشمنی حکام سعودی با زائران بیت الله است.
این عوامل سبب شده که برای بعضی این سوال مطرح شود که آیا در این شرایط یعنی با وضعی که در سفر حج احتمال خطر وجود دارد، باز هم رفتن به سفر حج برای کسانی که توانمندی مالی دارند، واجب است یا بهتر است که از سفر حج منصرف شوند و هزینهی سفر را در مصارف خیریه خرج کنند؟
نکته مهم
فرض بحث در جایی است که کسی قصد دارد برای اولین بار به سفر حج مشرف شود و سوال مذکور برای او پیش آمده است، در غیر این صورت اگر کسی به حج واجب مشرف شده و حتی چند بار هم توفیق انجام حج مستحب را داشته، در این صورت سفر حج برای او نه تنها وجوبی ندارد بلکه چه بسا استحبابی نیز نخواهد داشت و انجام امور خیریه و عام المنفعة مخصوصا نسبت به اقوام و خویشاوندان برای این شخص تبدیل به یک وظیفه خواهد شد، و این مطلبی است که در بعضی از روایات نیز به آن اشاره شده که به دو روایت اشاره میکنیم.
روایت اول:
مشمعل اسدى گوید: سالى به حج مشرف شدم، پس از مراجعت خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، آن حضرت از ثواب حج با من سخن گفت و از پاداشى که خداوند در دنیا و آخرت به حاجیان عنایت مىفرماید، سپس فرمود: آیا خبر دهم تو را به چیزى که ثواب آن بیشتر از اینها است؟ عرض کردم بفرمایید، امام علیه السلام فرمود: برآوردن حاجت مؤمن افضل است از حج، و حج و حج، و تا ده حج برشمرد؛ «لَقَضاءُ حاجَةِ امْرئٍ مُؤْمِنٍ أفْضَلُ مِنْ حَجّةٍ وَ حَجَّةٍ وَ حَجَّةٍ، حَتّى عَدّ عَشْرَ حِجَجْ».[1]
روایت دوم:
امام صادق علیه السلام همچنین میفرماید: «قَضاءُ حاجَةِ المُؤْمِنِ أفْضَلُ مِنْ طَوافٍ وَ طَوافٍ وَ طَوافٍ حَتَّى عَدَّ عَشْراً»؛ «برآوردن حاجت مؤمن افضل است از ده بار طواف نمودن».[2]
جواب:
اما بررسی اصل سوال و بیان جواب آن به این صورت است که این سوال دارای دو جنبه است که باید به آنها توجه کرد:
- نگاه به این مسأله از نظر یک مساله شرعی و فقهی
- نگاه به مساله از نظر امنیت ملی و صیانت از افراد حقیقی کشور
از آنجا که مبحث دوم داخل در مباحث حکومتی میشود و جزء مسائل فقه معاملات است، و همچنین این مقاله در صدد بررسی حکم سفر به حج در شرایط خاص است، لذا به عنوان یک عبادت به آن نظر شده و آن را داخل در فقه عبادات میدانیم، لذا از بررسی بخش دوم صرف نظر میکنیم.
بررسی مسأله از نظر فقه عبادات
بیان حکم مسالهی مورد نظر نیاز به بیان چند نکتهی مقدماتی دارد:
یکی از مکانهای مقدس روی زمین خانه کعبه است، و طبق فرمودهی قرآن این مکان اولین خانهای است که ساخته شد تا مایهی برکت و هدایت برای تمامی جهانیان باشد.
«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ».[3]
در میان احکام الهی یکی از واجبات بسیار مهم، حج است، به طوری که اهل البیت علیهم السلام آن را یکی از ارکان اصلی دین معرفی کردهاند.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ.[4]
امام باقر علیه السلام فرمودند: اسلام بر پنج پایه استوار است، نماز و زکات و روزه و حج و ولایت، که مهمترین آنها مسالهی ولایت است که هیچ واجبی مثل ولایت مورد تاکید قرار نگرفته است.
حکم حج نیز مثل بسیاری از احکام اسلامی دیگر نیاز به تحقق بعضی از شرایط دارد که اگر این شرایط برای هر کسی فراهم شد حج برای آن شخص واجب است ولی کسی که حج را حتی در صورتی که شرایط محقق شده باشد ترک کند، مستلزم ترک واجب میباشد و عمل حرام مرتکب شده است.
مهمترین شرط برای انجام حج، شرط «استطاعت» است، استطاعت به معنای توانمندی است، که در قرآن نیز به آن اشاره شده است:
«وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»[5]
برای مردم واجب است که براى خدا حج خانهی او را به جا آورند، آنهایى که توانایى رفتن به سوى آن دارند.
مشهور فقهای شیعه استطاعت را به چهار قسم تقسیم کردند:
1- استطاعت مالى؛ که به امور ذیل حاصل مىشود:
الف- داشتن مخارج حج (رفت و برگشت و مخارج دیگر)؛
ب- داشتن ضروریات زندگى، مانند خانه مسکونى، وسیله سوارى، لوازم منزل، پوشاک، ابزار و سایر نیازمندىها؛
ج- داشتن شغل یا ملک یا راه درآمد دیگرى که پس از برگشت مجبور نشود به سختى زندگى کند.
2- استطاعت بدنى (صحت و توانایى)؛
3- استطاعت طریقى (باز بودن و امنیت راه)؛
4- استطاعت زمانى (داشتن وقت کافى).
مراجع معظم تقلید فرمودند هر کدام از اقسام استطاعت برای کسی فراهم نشد حکم حج برای او واجب نخواهد شد، و تمام این اقسام باید همزمان فراهم شود به طوری که اگر کسی به خیال اینکه مستطیع بوده به سفر حج برود و اعمال حج را انجام دهد و بعد متوجه شود که استطاعت نداشته، حجِ واجب او مورد قبول نیست گرچه طبق نظر برخی از مراجع حج او به عنوان حج مستحبی محسوب میشود ولی همچنان حج واجب بر ذمهی او باقی است.[6]
اما آنچه که در این سوال بیشتر مورد توجه قرار گرفته، مساله امنیت است، که در فقه از آن به استطاعت طریقی تعبیر میشود، اما قبل از بیان اصل مطلب باید در به این نکتهی مهم توجه کرد که شأن و وظیفهی مرجع تقلید در تمام ابواب فقهی این است که حکم کلی را بیان کند، و وظیفهی تعیین مصداق بر عهدهی خود مکلف است.
لذا ادامهی بحث به دو قسم تقسیم میشود:
بخش اول: بیان حکم مساله
تمامی فقهاء شیعه در مورد استطاعت طریقی چنین فتوا دادهاند:
استطاعت طریقی یکی از شروط حج محسوب میشود یعنی هیچ مانعی در راه برای رسیدن به میقات یا انجام اعمال حج نباشد، در غیر این صورت اگر مانعی بر سر راه بود، حج واجب نخواهد شد، در این مساله فرقی نیست در اینکه انسان نسبت به جان یا بدن یا آبرو یا مال خود ترس داشته باشد.[7]
یکی از ادلهی فقهاء برای این فتوا، بعضی از روایات است:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ یَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِکَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا یُطِیقُ فِیهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ یَمْنَعُهُ فَلْیَمُتْ- یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً.[8]
امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که جان سپارد و حج واجب خویش را به جا نیاورد بى آنکه نیازمند مال باشد و نادارى او را از حج بازدارد یا مرضی داشته باشد که به سبب آن توان حج گزارى را از دست دهد یا سلطان قدرتمندى باشد که او را از حج بازدارد، اگر او در این حالت بمیرد یا یهودى است یا مسیحى و مسلمان نخواهد مرد.
تا اینجا بیان حکم مساله بود، که به صورت کلی بیان شد.
اما باید توجه داشت که مساله به همینجا ختم نمیشود.
چرا که در مورد ترس از جان و مال، فقهای عظام نکتهای را به صورت یک حکم کلی بیان کردند که قابل توجه است و آن اینکه لازم است که ترس از رفتن به سفر حج یک منشأ عقلائی داشته باشد، یعنی درست است که ممکن است این سفر برای شخص زائر دارای ضرر باشد چه جانی و چه مالی، اما هر ضرری موجب نمیشود که انسان عمل واجب را ترک کند، لذا فرمودند دلیل موجه برای مستطیع نبودن در حج واجب، «ضرر معتدٌ به» است، که به معنای ضرری است که انسان باید به آن توجه کند و بی توجهی به آن موجب عسر و حرج برای انسان میشود.[9]
[1]. وسائل الشیعة، ج13، ص: 305.
[2]. الکافی، ج2، ص: 194.
[3]. آلعمران/96.
[4]. کافی ج2 ص18
[5]. آل عمران/97
[6]. مناسک حج با حواشى مراجع تقلید، ص: 25.
[7]. العروة الوثقى (السید الیزدی)، ج2، ص: 453.
[8]. کافی ج4 ص268.
[9]. آراء المراجع فى الحج، ج1، ص: 82.
حکم سفر به حج با توجه به دغدغه های امنیتی (2)
بخش دوم: تشخیص مصداق در بحث امنیت
بعد از اینکه بحث امنیت راه در احکام شرعی بیان شد، نوبت به تشخیص مصداق این حکم در عالَم خارج است که به عهدهی اشخاص و مکلفین است.
لذا وقتی فتوای فقهاء در مورد سفر به حج این است که اگر امنیت در سفر به حج مفقود بود، و ترس از ضرر قابل اعتناء وجود داشت، سفر حج واجب نیست، در این صورت بر هر شخص لازم است که به تشخیص خودش این نکته را بررسی کند که آیا حج با این شرایطی که امروز با آن مواجه هستیم، واجب است یا نه؟
لذا مساله کاملا شخصی است، و چه بسا یک نفر تشخیص دهد که امنیت وجود دارد و ضرری متوجه او نمیشود، و شخص دیگری بر خلاف آن تشخیص دهد و بگوید همین مقدار ضرر برای من بسیار زیاد است و موجب عسر و حرج برای من خواهد شد، لذا هر دو تشخیص در جای خود صحیح است و در این مسالهی خاص کسی نمیتواند نظر خودش را بر دیگری تحمیل کند.
نکته مهم در مورد تشخیص مصداق:
باید توجه داشت که در مسالهی تشخیص مصداق، نکتهای مهم در مورد کسانی وجود دارد که به این نتیجه رسیدهاند که در سفر حج، خطری جان یا مال آنها را تهدید میکند، و آن نکته این است که در مورد استطاعت و حکم وجوب حج، در بین فقهاء اختلاف وجود دارد، که در فرض تحقق شرط استطاعت آیا وجوب عمل به حکم حج به صورت فوری است یعنی باید در همین سالی که در پیش رو است، اقدام به سفر حج شود یا اینکه در این حکم فوریت وجود ندارد، یعنی میتوان آن را در سال بعد نیز انجام داد؟
مشهور فقهاء چنین حکم کردند که اگر شرط استطاعت برای کسی محقق شد، حکم حج به صورت فوری ثابت میشود اما برخی دیگر از فقهاء نیز قائل به فوریت این سفر نیستند، لذا باید هر شخصی به فتوای مرجع تقلید خود در این باب مراجعه کند و طبق آن عمل کند.[1]
لذا در محل بحث نیز اگر کسی احساس خطر کرد و از هدر رفتن جان و مال خود ترسید، طبق فتوای مشهور او دیگر مستطیع نخواهد بود ولی طبق فتوای بعضی از فقهاء او هنوز مستطیع است و باید در سال آینده حج را به جا بیاورد.
پاسخ به برخی اشکالات
اشکال اول:
در ادامه ی این مباحث ممکن است سوالی مطرح شود که شرایط امروز در عربستان به شکلی است که حکومت دارای سیاستهای ظالمانه در منطقه است و لذا هر هزینهای که در این سفر انجام شود باعث تقویت این حکومت خواهد شد، لذا ممکن است با این دلیل بتوان سفر حج را به تاخیر انداخت.
جواب:
گرچه ظاهر این دلیل موجه و عام پسند به نظر میرسد، اما لازم است انسان معتقد و مؤمن در هر زمینهای به نظر مراجع معظم تقلید رجوع کند و به فتوای آنها در این زمینه عمل کند.
آنچه که در فتوای مراجع تقلید راجع به این مساله بیان شده به صورت زیر است:
- امام خمینی: اگر انجام حج، بر پرداخت مال به حکومت ها و لو حکومتهاى کافر متوقف باشد، باید پرداخت شود و این امر، موجب سقوط حج نمىشود.
- آیة اللَّه خویى: اگر جزو مخارج حج در آن کشور باشد حجِ واجب است و اگر اتفاقاً این مبلغ را از او مىگیرند، اگر مستلزم ضرر مالى معتدٌّ به مىباشد حج بر او واجب نیست. البته اگر موجب فساد بر مسلمین باشد طبعا جایز نیست.
- آیة اللَّه سیستانى: هرگاه در راه حج دشمنى باشد که دفع او جز به پرداخت مال به او ممکن نباشد، پس اگر پرداخت آن نسبت به حال شخص ضرر زیادى داشته باشد، واجب نخواهد بود و وجوب حج ساقط مىشود، و الّا واجب خواهد بود. بلى، پرداخت پول جهت جلب رضاى او تا آن که راه را باز کند واجب نیست.
- آیة اللَّه صافى: اگر موجب تقویت کفر در برابر اسلام محسوب شود که عرفاً آن بر ضرر اسلام و خلاف مصلحت مسلمین شمرده شود استطاعت حاصل نیست ولى اگر پول را پرداخت و استرداد آن ممکن نبود، پس از پرداخت، اگرچه معصیت کرده، استطاعت حاصل میشود و باید به حج برود.
- آیة اللَّه مکارم: حج او مجزى [صحیح] است.[2]
اشکال دوم:
در سالهای اخیر هنگامی که مردم برای رفتن به سفر حج آماده میشوند یا در ایام ماه محرم برای برپایی مراسم عزاداری مهیا میشوند، بعضی به این صورت اشکال میکنند که چرا در این گونه سفرها و مراسمات، هزینههای بسیار زیادی صرف میشود در حالیکه میتوان به جای اینکه این همه هزینه مصرف شود و معلوم نشود که آیا اثری داشته یا نه، این هزینه را در امور خیریه مثل کمک به ایتام یا خرید جهیزیه صرف کرد که واقعاً انسان میداند چند نفر خوشحال میشوند؟
جواب:
این سوال دارای زوایای مختلفی است که باید در جای خود بررسی شود اما در اینجا به همین نکته بسنده میکنیم که دین مجموعه ای از اعمال و اعتقادات است که توسط شارع مقدس برای انسانها بیان شده و هر عملی در جای خود یک اثر خاص به خود را دارد و هرگز یک عمل جایگزین عمل دیگر نمیشود، نهایت امر چنین است که اگر کسی دلیل برخی از اوامری که در دین وارد شده را ندانست، به حکم عقل سلیم، باید در برابر این دستورات زانو بزند و آن را با جان و دل قبول کند، چرا که از سوی خداوندی صادر شده که به تمامی جوانب احاطه دارد و هرگز به صورت گزاف و بی حکمت عملی را روا نمیدارد.
در مورد این سوال نیز باید گفت گرچه اعمال خیریه مثل کمک به ایتام و خرید جهیزیه و امثال آن از مواردی است که در دین تاکید و سفارش فراوان به انجام آنها شده اما این که کسی ادعا کند قطعا ثواب این امور خیریه از ثواب سفر به حج بیشتر است، یک ادعای بی دلیل است چرا که هیچ انسانی از باطن و ماوراء اشیاء خبر ندارد و تنها راه قضاوت انسانها ظاهر امور است که ممکن است شیطان رجیم طوری القاء کند که انسانها اعمالی با ظاهر زیبا را بر اعمالی با ظاهر نا زیبا ترجیح دهند در حالیکه ممکن است باطن آن اعمال از ظاهرشان زیبا باشد.[3]
از سوی دیگر همانطور که گفته شد، اعمال حج از آن دسته از اعمالی که در شرع مقدس به انجام آنها البته با تحقق شرایطش، تاکید فراوان شده و تنها در شرایط خاص میتوان آن را ترک کند که برخی از آنها در بخشهای قبل بیان شد، و این مطلبی است که در برخی از روایات نیز به آن اشاره شده است.
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ نَاساً مِنْ هَؤُلَاءِ الْقُصَّاصِ یَقُولُونَ إِذَا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ کَانَ خَیْراً لَهُ!
فَقَالَ کَذَبُوا، لَوْ فَعَلَ هَذَا النَّاسُ لَعُطِّلَ هَذَا الْبَیْتُ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هَذَا الْبَیْتَ قِیَاماً لِلنَّاسِ.[4]
از عبد الرّحمن بن ابى عبد اللَّه، وى مىگوید: محضر مبارک حضرت امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم، گروهى از این معرکه گیرها مىگویند: وقتى شخص یک بار حج به جا آورد و دیگر به حج نرود و به جاى آن پولش را صدقه داده و صله رحم کند از حج برایش بهتر است.
حضرت فرمودند: اگر مردم این کار را بکنند، این بیت تعطیل مىشود در حالى که خداوند متعال آن را براى قیام مردم از آن جا جعل فرموده است.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ کَانَ فِی وَصِیَّةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ:
لَا تَتْرُکُوا حَجَّ بَیْتِ رَبِّکُمْ فَتَهْلِکُوا وَ قَالَ مَنْ تَرَکَ الْحَجَّ لِحَاجَةٍ مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا لَمْ تُقْضَ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى الْمُحَلِّقِینَ.[5]
امام صادق علیه السلام از پدرش نقل کرده است که فرمود: در وصیّت امیر مؤمنان علیه السلام آمده است: حجّ خانه خدا را ترک مکنید که هلاک خواهید شد، و فرمود: هر کس حجّ را براى حاجتى از حاجتهاى دنیا ترک کند، حاجیان با سرهاى تراشیده از حجّ باز مىگردند و حاجت او هنوز روا نشده است.
اما در مورد این سوال نیز باید به فتوای مراجع معظم تقلید رجوع کرد که برخی از آنها به شرح ذیل است:
مساله اول:
- امام خمینی: کسى که نیاز به ازدواج دارد و براى ازدواج کردن محتاج به پول است، در صورتى مستطیع مىشود که علاوه بر مخارج حج، مصارف ازدواج را نیز داشته باشد.
- آیة اللَّه خامنه اى: در صورتى که به سبب ازدواج نکردن به حرج یا مرض یا حرام دچار مىگردد، یا موجب وهن او شود.
- آیة اللَّه صافى: اگر ترک ازدواج موجب حرج باشد به طورى که عرفاً بگویند مستطیع نیست.
- آیة اللَّه سیستانى: در صورتى که صرف آن پول، در حج سبب ناراحتى و مشقّت در زندگى وى شود حج بر او واجب نمىشود.
- آیة اللَّه مکارم: منظور از این نیاز این نیست که به خاطر ترک آن به عُسر و حرج بیفتد، بلکه همین اندازه که ازدواج از شؤون زندگى او باشد کافى است.[6]
مساله دوم:
- امام خمینی: اگرکسى نوهاش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج نوه، از مخارج عرفى او محسوب شود و نتواند هم براى او ازدواج کند و هم حج به جا بیاورد، مستطیع نیست؛ ولى اگر از مخارج عرفى او محسوب نمىشود، حج مقدّم است.
- آیات عظام: سیستانى، صافى: اگر صرف مال در حج و ترک تزویج نوه براى پدر بزرگ حرجى باشد، حج واجب نیست و گرنه واجب است.[7]
مساله سوم:
آیا شخص مستطیع مىتواند پول حج را در کارهاى خیر دیگر، مانند تهیّه جهیزیّه دختران نیازمند، یا اداى دین بدهکاران، یا آزادى زندانیان، یا بناهاى مذهبى، یا مانند آن هزینه نماید؟
جواب از آیت الله مکارم: البتّه انجام کارهاى خیر بسیار خوبست، ولى مستطیع باید به حج برود، و صرف پول حج در موارد مذکور کفایت از حجّ واجب نمىکند، و اگر چنین کند، و از استطاعت خارج شود، باید به هر شکل که مىتواند ولو به قرض کردن به حج برود.[8]
والسلام.
[1]. مناسک حج با حواشى مراجع تقلید (1387)، ص: 14.
[2]. مناسک حج (محشى)، ص: 35.
[3]. برای مطالعه ی بیشتر ر.ک: پرسمان قرآنى حج، ص: 72-78.
[4]. وسائل الشیعة، ج11، ص: 22.
[5]. بحار الأنوار، ج96، ص: 19.
[6]. مناسک حج (ویژه بانوان)، ص: 14.
[7]. مناسک حج با حواشى مراجع تقلید (1387)، ص: 37.
[8]. مناسک حج (مکارم)، ص: 43.
فضیلت دانشاندوزی و تعلیم
الف) فضیلت دانشاندوزی
1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر که راهى رود که در آن دانشى جوید، خدا او را به راه بهشت برد.
2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: به راستى فرشتهها براى طالب علم به نشانه رضایت از او پرهاى خود را فرو نهند.
3- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: فضیلت عالم بر عابد چون فضیلت ماه است بر ستارگان در شب چهارده.
4- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: به راستى علماء وارث پیغمبرانند زیرا پیمبران دینار و درهمى به ارث نگذاشتند ولى ارث آنها علم بود و هر که از آن برگرفت بهره فراوانى برده.
5- این محقق است که براى طالب علم هر که در آسمان و در زمین است آمرزش خواهد تا چه رسد به ماهیان دریا.[1]
6- امام سجاد (علیه السلام) فرمود: اگر مردم بدانند در طلب علم چه فایدهایست آن را میطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرورفتن در گردابها باشد.[2]
7- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: صبح کن در حالیکه یا عالم هستی و یا متعلم و هرگز اوقات خود را به لهو و لعب نگذران.[3]
8- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: دنبال دانش بروید اگر چه در چین باشد زیرا طلب علم بر هر مسلمانى واجب است.[4]
9- امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: دانشاندوزی از کودکی مانند کندهکاری یک تصویر روی سنگ است.[5]
ب) فضیلت معلم
1- امام باقر (علیه السلام) فرمود: آنکه از شما به دیگرى علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشاندوز است و معلم بر دانشاندوز فضل بیشتری دارد.
2- ابو بصیر گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) میفرمود: کسى که به دیگرى چیزى آموزد براى اوست مثل پاداش کسى که به آن مطلب عمل کند، عرض کردم: اگر باز به دیگرى آموزد همین پاداش براى او هست؟ فرمود: اگر به همهی مردم بیاموزد همان ثواب دربارهی او جاریست، گفتم: اگر چه معلم بمیرد فرمود: اگر چه بمیرد.
3- حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: هر که به مردم درى از هدایت آموزد مثل پاداش آنها را دارد بدون اینکه از پاداش آنها چیزى کم شود، و کسى که به مردم درى از گمراهى آموزد مثل گناه آنها را دارد بدون اینکه از گناه آنها چیزى کم شود.[6]
4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: هر کس بابى از علم را بیاموزد که به آن مردم را هدایت کند خداوند اجر هفتاد پیغمبر را به او مىدهد.[7]
حق استاد و شاگرد بر یکدیگر
ج) حق استاد بر شاگرد
1- در جریان دیدار حضرت موسی (علیه السّلام) و حضرت خضر (علیه السّلام) که خداوند آن را در سورهی کهف نقل میفرماید، نکات واقعاً زیبایی وجود دارد، حضرت موسی (علیه السّلام) با اینکه از پیامبران اولوالعزم بود و جلالت قدر بسیار زیادی داشت، اما با این همه، خصوصیات موجود در ایشان باعث نشد که ادب بین شاگرد و استاد را رعایت نکند با اینکه در این جریان، دانشآموز از برخی جهات از معلم بالاتر بود، لذا ایشان به حضرت خضر (علیه السّلام) چنین خطاب میکند: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»[8] و در ادامه جملهی دیگری بیان میکند؛ «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً»[9].
اما در جملهی اول ایشان، چند نکتهی بسیار زیبا در مورد رعایت ادب وجود دارد که به آنها اشاره میکنیم:
اول، حضرت موسی (علیه السّلام) فرمود که میخواهد تابع حضرت خضر (علیه السّلام) باشد، و تبعیت به معنای پیروی کامل از شخص دیگر و تسلیم بودن در مقابل او و ترک منازعه با او است.
دوم، ممکن است تبعیت از یک شخص بدون اجازهی او صورت بگیرد، اما حضرت موسی (علیه السّلام) حتی برای تبعیت از حضرت خضر (علیه السّلام) از او اجازه میگیرد که با کلمهی «هل» در آیه به آن اشاره شده است.
سوم، حضرت موسی (علیه السّلام) برای جلب نظر حضرت خضر (علیه السّلام) اعتراف میکند که نسبت به برخی مطالب جهل دارد، که با عبارت « عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» به آن اشاره میکند.
چهارم، حضرت موسی (علیه السّلام) برای جلب نظر حضرت خضر (علیه السّلام) به ایشان یادآوری میکند که این علمی که نزد تو است، از نعمتهای الهی است و همانطور که خداوند به تو این نعمت را عطا کرد، تو نیز آن را به من تعلیم ده، که با عبارت «مِمَّا عُلِّمْتَ» به آن اشاره شده است.[10]
2- امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: امّا حقّ آنکه به علم آموزى تو را اداره کند (یعنى استاد علم آموزت) بزرگداشت اوست و حفظ احترام مجلس او و نیک گوش دادن به گفتارش و رو کردن و توجّه به او و یارى دادن او به سوى خودت تا بتواند دانشى را که نیاز دارى به تو بیاموزد، به این صورت که ذهن خود را کاملاً مصروف او سازى و فهمت را به او پردازى و پاکدلانه به گفتهی او دل دهى و چشمت را به روشنى تمام، با ترک لذّتها و کاهش شهوتها و آرزوهایى غیر از تحصیل دانش، بر او دوزى و اینکه بدانى در هر چه به تو آموزد باید فرستاده و نمایندهی او باشى که آن را به نادانان برسانى و بر توست که این رسالت را از جانب او به بهتر گونهاى به آنان برسانى و در اداى رسالتش به وى خیانت نکنى و چون آن رسالت را بر عهده گرفتى به نیابت او بپردازى.[11]
3- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نسبت به استاد خود فروتن باشید.[12]
4- امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرماید: از جمله حقوق عالم این است که از او زیاد نپرسى و جامهاش نگیرى و چون بر او وارد شدى و گروهى نزد او بودند به همه سلام کن و او را نزد آنها به تحیت مخصوص گردان، مقابلش بنشین و پشت سرش منشین، چشمک مزن، با دست اشاره مکن، پرگوئى مکن که فلانى و فلانى بر خلاف نظر او چنین گفتهاند و از زیادى مجالستش دلتنگ مشو زیرا مَثَل عالم مَثَل درخت خرماست که باید در انتظار باشى تا چیزى از آن بر تو فروریزد و پاداش عالم از روزهدار شبزندهدارى که در راه خدا جهاد کند بیشتر است.[13]
5- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سؤال نیکو و بهجا نیمی از علم است.[14]
د) حق شاگرد بر استاد
1- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نسبت به دانش آموزان خود تواضع کنید؛[15] چرا که خداوند در قرآن فرموده «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»[16]، یعنی براى آن مؤمنانى که تو را پیروى کردهاند، بال خود را فرو گستر.[17]
2- امام باقر (علیه السلام) فرمود: زکاة علم این است که آن را به بندگان خدا بیاموزى.[18]
3- حق شاگرد بر معلم این است که معلم دانشآموز را نسبت به اخلاص داشتن در علم و عمل به خاطر خداوند تشویق کند و به او بگوید که خداوند در تمام لحظات مراقب او است، و این اخلاص در علم و عمل باعث میشود که درهای معرفت به روی شاگرد گشوده شود و سینهی او برای دریافت علوم گشاده میشود و چشمههای حکمت از قلب او جاری میشود و خداوند نیز به علم و عمل او برکت میدهد تا در تمامی شؤون زندگی موفق باشد و خطاهای او کمتر شود.
4- از دیگر حقوق شاگرد بر استاد این است که معلم برای دانشآموز خود مثالهایی بزند که باعث شود او نسبت به دنیا بیرغبت شده و تصمیم بگیرد که به دنیا دلبستگی نداشته باشد و این زرق و برق دنیا او را نفریبد، به دانشآموز بگوید که دنیا فانی است و این آخرت است که باقی است، که انسان دوراندیش همیشه برای قدم گذاشتن در مسیر پایدار تصمیمگیری میکند، دانشآموز باید بداند که این دنیا تنها بسان یک مزرعه است تا انسان بتواند در آن به کمال برسد و بر علم و عمل نیک خود بیفزاید تا اینکه نتیجه و ثمرهی این اعمال نیک خود را در آخرت ببیند.[19]
5- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: تعلیم دهید و خشونت مکنید که آموزگار بهتر از خشونتگر است.[20]
6- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: نرمی و خوشخوئى کنید براى کسى که (علم و دانش) به او یاد میدهید.[21]
[1] . الکافی، ج1، ص: 34.
[2]. الکافی، ج1، ص: 35.
[3]. مشکاة الأنوار، ص: 133.
[4]. مشکاة الأنوار، ص: 135.
[5]. بحار الأنوار، ج1، ص: 224.
[6]. الکافی، ج1، ص: 35.
[7]. مشکاة الأنوار، ص: 136.
[8]. ترجمه: موسى به او گفت: «آیا تو را -به شرط اینکه از بینشى که آموخته شدهاى به من یاد دهى- پیروى کنم؟»، کهف/66.
[9]. ترجمه: ان شاء اللّه مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد، کهف/69.
[10]. منیة المرید، ص: 235-236.
[11]. رسالهی حقوق امام سجاد (علیه السلام)، تحف العقول، ص: 260.
[12]. الکافی، ج1، ص: 36.
[13]. الکافی، ج1، ص: 37.
[14]. بحار الأنوار، ج1، ص: 224.
[15]. الکافی، ج1، ص: 36.
[16]. شعراء/215.
[17]. منیة المرید، ص: 192-193.
[18]. الکافی، ج1، ص: 41.
[19]. منیة المرید، ص: 189.
[20]. بحار الأنوار، ج74، ص: 175.
[21]. بحار الأنوار، ج2، ص: 62.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ