پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) شهید از دنیا وفات نمود نه به مرگ طبیعی
سالروز شهادت خاتم الأنبیاء و المرسلین و مبعوث رحمة للعالمین و حبیب إله العالمین الذی سُمّیَ فی السماء بأحمد و فی الأرضین بأبی القاسم و أبی الزهراء محمد را خدمت قطب عالم امکان و دلیل کائنات و روزی دهندهی موجودات حضرت حجة بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مَقدمه الفداء و شیعیان و موالیان آن حضرت و آباء طاهرین ایشان علیهم صلوات الله اجمعین تسلیت عرض میکنم.
متأسفانه هنگامی که از وفات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از این دنیا سخن به میان میآید، بعضی از این واقعه تعبیر به «رحلت» میکنند و میگویند رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در این روز یعنی 28 صفر واقع شده است، و حال آنکه نه تنها به اعتقاد شیعیان امامیه و پیروان ائمهی اثنی عشر (علیهم السلام)، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) شهید از این دنیا وفات نمود، بلکه در بعضی از کتب عامه و اهل سنت نیز به آن اشاره شده است.
غفلت از این نکته در حالیکه است که به اعتقاد فرقین یعنی هم شیعه و هم سنی، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) مسموم شده و از این دنیا وفات نمود نه به مرگ طبیعی، اما اینکه این سم و مسمومیت از چه طریق وارد بدن مبارک ایشان شده است، اختلاف وجود دارد.
لذا تعجب و تأسف از این مطلب به جاست که بعضی از جاهلان و یا حتی بعضی از معاندان با علم به این نکته، باز هم اصرار دارند که از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعبیر به رحلت کنند، در حالیکه ایشان مسموم از دنیا وفات نموده و شهید شدند و تعبیر به رحلت وقتی به کار میرود که انسان به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد.
لذا دو مطلب را در اینجا از طریق روایات و کتب تاریخی اثبات میکنیم، ابتدا بیان این مطلب که ایشان شهید از این دنیا وفات نمود و دوم اینکه ایشان مسموم از دنیا وفات نمود.
اما اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهید از دنیا وفات نموده:
در میان اهل سنت، ابن سعد الواقدی (متوفی 230 قمری) در کتاب طبقات الکبری به این مطلب اشاره کرده است، «و توفی رسول الله شهیدا صلوات الله علیه و رحمته و برکاته و رضوانه»[1]، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالت شهادت از این دنیا وفات فرمود.
در میان کتب شیعه افراد زیادی هستند که به این نکته اشاره کردهاند اما میتوان به روایتی از کتاب شریف کافی تألیف مرحوم ثقة الإسلام کلینی (متوفی 329 قمری) اشاره کرد که در آن از قول امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) این مطلب بیان شده است؛ «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَالَ لِأَبِی بَکْرٍ یَوْماً لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آلعمران،169) وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) رَسُولُ اللَّهِ مَاتَ شَهِیداً»[2]، روزى امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ابوبکر فرمود: «کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند مرده گمان مکن، بلکه زنده هستند و نزد پروردگار خود روزى میبرند» و من گواهى میدهم که محمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شهید از دنیا رفت.
بنابراین میتوان به طور صریح بیان کرد که بر هر مسلمان لازم است که وقتی سخن از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) به میان میآید، از آن تعبیر به شهادت کند نه رحلت، هر چند که متأسفانه تعبیر به رحلت از سوی برخی از رسانهها و تریبونها بیان شود.
اما بیان این مطلب که پیامبر (صلی الله علیه و آله) مسموم از این دنیا وفات نمودند:
همانطور که بیان شد، مسموم شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) در میان همهی مسلمین مورد اتفاق است، لذا به چند نمونه اشاره میکنیم:
در میان کتب اهل سنت میتوان به کتاب السیرة، تألیف إبن هشام (متوفی 213 قمری) اشاره کرد؛ «کان رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم قد قال فی مرضه الّذی توفى فیه، و دخلت أمّ بشر بنت البراء بن معرور تعوده: یا أمّ بشر، إن هذا الأوان وجدت فیه انقطاع أبهرى من الأکلة التی أکلت مع أخیک بخیبر»[3]، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بیماری که بعد از آن وفات یافتند، به یکی از زنان که به عیادت ایشان آمده بود، فرمودند: این مشکل و بیماری که در من پیدا شده است، به خاطر آن غذایی است که در خیبر برای من آورده شد و من تناول کردم.
از میان کتب شیعه، کتاب سلیم بن قیس (متوفی 76 قمری) نیز به این مطلب اشاره کرده است، در این کتاب روایتی نقل شده که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) از شهید شدن خود با سم خبر میدهند؛ «فَقَامَ إِلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ هُوَ یَبْکِی فَقَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَ تُقْتَلُ قَالَ نَعَمْ أَهْلِکُ شَهِیداً بِالسَّم»[4]، على بن ابى طالب (صلوات اللَّه علیه) در حالى که مى گریست برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا! آیا کشته خواهى شد؟ فرمود: آرى، با سمّ مسموم و شهید خواهم شد.
البته در اینجا ممکن است به ذهن این سؤال خطور کند که گرچه طبق نقل شیعه، پیامبر (صلی الله علیه و آله) مسموم شدند، اما چه کسی ایشان را مسموم کرد، آیا دلیل مسمومیت همان است که در منابع اهل سنت آمده، یا دلیل دیگری دارد؟
در جواب تنها به ذکر این روایت بسنده میکنیم که امام صادق (علیه السلام) فرمودند دلیل مسمومیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، سمی بود که دو همسر ایشان به ایشان خوراندند و ایشان را مسموم کردند، «تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَوْ قُتِلَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ إِنَّهُمَا سَمَّتَاهُ»[5].
گرچه وجه جمع بین نقل اهل سنت و نقل شیعه وجود دارد، اما هدف از این نوشتار این مطلب نیست، بلکه هدف، اثبات این مطلب بود که پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله) مسموم و شهید از این دنیا وفات نمودند و بر شیعیان و دوستداران آن حضرت لازم است که این نکته را زنده نگه دارند و بر این امر مواظبت داشته باشند.
و السلام
[1] . الطبقات الکبرى، ج2، ص: 156.
[2] . الکافی، ج1، ص: 533.
[3]. السیرة النبویة، ج2، ص: 338.
[4]. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص: 838.
[5]. بحار الأنوار، ج28، ص: 21-20.
حضرت استاد حاج شیخ محمد مهدی شب زنده دار در درس خارج فقه سال 1394 به مناسبت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها جریانی که برای ایشان رخ داده بود، را بیان کردند که در آن را نقل میکنیم:
چند سال پیش به با یکی از دوستانم بودم و به سوریه مسافرت کردیم، به او گفتم من سعادت ندارم چنین کنم اما در مفاتیح گفته شده اگر چند عمل را انجام دهید، میت را در خواب میبینید، کما اینکه نقل شده که مرحوم حائری یزدی نیز در نجف چنین کردند و امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دیدند و ایشان به آقای حائری فرمود کربلا رفتی به فلان جا نرو که ایشان میگوید بعدا فهمیدم آنجا به ضرر من بود.
به هر حال، من به دوستم گفتم این دستور را انجام بده که حضرت رقیه علیها السلام را در خواب ببینی، قبل از این مطلب، ما به مقبره ی حضرت سکینه بنت علی علیهما السلام رفتیم، که در بعض از منابع نام ایشان آمده مثل آن وقتی که حضرت امیر علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها را غسل دادند و بعد صدا زدند که یا حسن یا حسین یا زینب یا سکنیه هلموا تزودا من أمکم.
در مقبره ی حضرت سکینه علیها السلام که رفتیم، خادم آنجا گز آورد و از ما پذیرایی کرد که من خوردم ولی دوستم گز را نخورد، او شب اول دستورات خاص را برای دیدن حضرت رقیه علیها السلام در خواب انجام داد اما بعدا از او پرسیدم گفت خوابم برد و ذکر را صحیح نگفتم، اما او شب دوم اعمال را انجام داد و حضرت رقیه علیها السلام را در خواب دید.
بعدا از او پرسیدم که چه دیدی؟ گفت صورت حضرت در هاله بود و من به وضوح ایشان را ندیدم، که من در جواب به او گفتم چون تو نامحرم بودی اجازه ی دیدن ایشان به تو داده نشد.
اما از او پرسیدم که حضرت به تو چه فرمود؟ دوستم گفت که حضرت به من فرمود آن گز را بخور.
در کتاب الدر المنثور است که احمد، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن حبان، حاکم (وى حدیث را صحیح دانسته)، ابن مردویه و بیهقى (در کتاب شعب الایمان)، از ابى سعید خدرى روایت کردهاند که گفت:
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که مىخواند" فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ"، (مریم،59) (سپس بعد از آنان نسلى جایگزین شد که) و مىفرمود: بعد از شصت سال این خلف خواهد آمد که" أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا"، (نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند پس به زودى کیفر گمراهى خود را خواهند دید)
آن گاه خلفى پدید مىآید که قرآن مىخوانند، اما این قرآن از گلویشان تجاوز نمىکند، و سه طائفه قرآن مىخوانند، مؤمن و منافق و فاجر.
الدر المنثور، ج 4، ص 277
حکم سفر به حج با توجه به دغدغههای امنیتی (1)
این روزها سوالی با موضوع سفر حج در حال طرح است که نمیتوان به طور جزم ادعا کرد این سوال از سوی دشمنان دین مطرح میشود چرا که ممکن است بسیاری از دینداران در ذهنشان چنین سوالی پدید آمده باشد، اما از آنجا که دشمنان دین برای ضربه زدن به دین و تضعیف ایمان مؤمنین از هر حربهای بهره میبرند، لذا این سوال نیز برای آنها یک راه برای ضربه زدن محسوب میشود و آن را بسیار بزرگنمایی میکنند، که باعث میشود ظاهر این سوال به صورت یک شبهه جلوه داده شود.
سوال از این قرار است:
در سالهای اخیر و در ایام برگزاری مراسم حج در عربستان گزارشهای مستندی به گوش رسیده و همهی جهانیان با چشم خود دیدهاند که تعداد بسیار زیادی از حجاج با ملیتهای گوناگون در خلال اعمال حج از دنیا رفتهاند، و مهمترین و مشهورترین سبب فوت آنها جریان فاجعهی منا یا سقوط جرثقیل در مسجد الحرام است، که بعضی از تحلیلگران بر این باور بودند که این حوادث با برنامه ریزی از قبل صورت گرفته و نشان دهنده دشمنی حکام سعودی با زائران بیت الله است.
این عوامل سبب شده که برای بعضی این سوال مطرح شود که آیا در این شرایط یعنی با وضعی که در سفر حج احتمال خطر وجود دارد، باز هم رفتن به سفر حج برای کسانی که توانمندی مالی دارند، واجب است یا بهتر است که از سفر حج منصرف شوند و هزینهی سفر را در مصارف خیریه خرج کنند؟
نکته مهم
فرض بحث در جایی است که کسی قصد دارد برای اولین بار به سفر حج مشرف شود و سوال مذکور برای او پیش آمده است، در غیر این صورت اگر کسی به حج واجب مشرف شده و حتی چند بار هم توفیق انجام حج مستحب را داشته، در این صورت سفر حج برای او نه تنها وجوبی ندارد بلکه چه بسا استحبابی نیز نخواهد داشت و انجام امور خیریه و عام المنفعة مخصوصا نسبت به اقوام و خویشاوندان برای این شخص تبدیل به یک وظیفه خواهد شد، و این مطلبی است که در بعضی از روایات نیز به آن اشاره شده که به دو روایت اشاره میکنیم.
روایت اول:
مشمعل اسدى گوید: سالى به حج مشرف شدم، پس از مراجعت خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، آن حضرت از ثواب حج با من سخن گفت و از پاداشى که خداوند در دنیا و آخرت به حاجیان عنایت مىفرماید، سپس فرمود: آیا خبر دهم تو را به چیزى که ثواب آن بیشتر از اینها است؟ عرض کردم بفرمایید، امام علیه السلام فرمود: برآوردن حاجت مؤمن افضل است از حج، و حج و حج، و تا ده حج برشمرد؛ «لَقَضاءُ حاجَةِ امْرئٍ مُؤْمِنٍ أفْضَلُ مِنْ حَجّةٍ وَ حَجَّةٍ وَ حَجَّةٍ، حَتّى عَدّ عَشْرَ حِجَجْ».[1]
روایت دوم:
امام صادق علیه السلام همچنین میفرماید: «قَضاءُ حاجَةِ المُؤْمِنِ أفْضَلُ مِنْ طَوافٍ وَ طَوافٍ وَ طَوافٍ حَتَّى عَدَّ عَشْراً»؛ «برآوردن حاجت مؤمن افضل است از ده بار طواف نمودن».[2]
جواب:
اما بررسی اصل سوال و بیان جواب آن به این صورت است که این سوال دارای دو جنبه است که باید به آنها توجه کرد:
- نگاه به این مسأله از نظر یک مساله شرعی و فقهی
- نگاه به مساله از نظر امنیت ملی و صیانت از افراد حقیقی کشور
از آنجا که مبحث دوم داخل در مباحث حکومتی میشود و جزء مسائل فقه معاملات است، و همچنین این مقاله در صدد بررسی حکم سفر به حج در شرایط خاص است، لذا به عنوان یک عبادت به آن نظر شده و آن را داخل در فقه عبادات میدانیم، لذا از بررسی بخش دوم صرف نظر میکنیم.
بررسی مسأله از نظر فقه عبادات
بیان حکم مسالهی مورد نظر نیاز به بیان چند نکتهی مقدماتی دارد:
یکی از مکانهای مقدس روی زمین خانه کعبه است، و طبق فرمودهی قرآن این مکان اولین خانهای است که ساخته شد تا مایهی برکت و هدایت برای تمامی جهانیان باشد.
«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ».[3]
در میان احکام الهی یکی از واجبات بسیار مهم، حج است، به طوری که اهل البیت علیهم السلام آن را یکی از ارکان اصلی دین معرفی کردهاند.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ.[4]
امام باقر علیه السلام فرمودند: اسلام بر پنج پایه استوار است، نماز و زکات و روزه و حج و ولایت، که مهمترین آنها مسالهی ولایت است که هیچ واجبی مثل ولایت مورد تاکید قرار نگرفته است.
حکم حج نیز مثل بسیاری از احکام اسلامی دیگر نیاز به تحقق بعضی از شرایط دارد که اگر این شرایط برای هر کسی فراهم شد حج برای آن شخص واجب است ولی کسی که حج را حتی در صورتی که شرایط محقق شده باشد ترک کند، مستلزم ترک واجب میباشد و عمل حرام مرتکب شده است.
مهمترین شرط برای انجام حج، شرط «استطاعت» است، استطاعت به معنای توانمندی است، که در قرآن نیز به آن اشاره شده است:
«وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»[5]
برای مردم واجب است که براى خدا حج خانهی او را به جا آورند، آنهایى که توانایى رفتن به سوى آن دارند.
مشهور فقهای شیعه استطاعت را به چهار قسم تقسیم کردند:
1- استطاعت مالى؛ که به امور ذیل حاصل مىشود:
الف- داشتن مخارج حج (رفت و برگشت و مخارج دیگر)؛
ب- داشتن ضروریات زندگى، مانند خانه مسکونى، وسیله سوارى، لوازم منزل، پوشاک، ابزار و سایر نیازمندىها؛
ج- داشتن شغل یا ملک یا راه درآمد دیگرى که پس از برگشت مجبور نشود به سختى زندگى کند.
2- استطاعت بدنى (صحت و توانایى)؛
3- استطاعت طریقى (باز بودن و امنیت راه)؛
4- استطاعت زمانى (داشتن وقت کافى).
مراجع معظم تقلید فرمودند هر کدام از اقسام استطاعت برای کسی فراهم نشد حکم حج برای او واجب نخواهد شد، و تمام این اقسام باید همزمان فراهم شود به طوری که اگر کسی به خیال اینکه مستطیع بوده به سفر حج برود و اعمال حج را انجام دهد و بعد متوجه شود که استطاعت نداشته، حجِ واجب او مورد قبول نیست گرچه طبق نظر برخی از مراجع حج او به عنوان حج مستحبی محسوب میشود ولی همچنان حج واجب بر ذمهی او باقی است.[6]
اما آنچه که در این سوال بیشتر مورد توجه قرار گرفته، مساله امنیت است، که در فقه از آن به استطاعت طریقی تعبیر میشود، اما قبل از بیان اصل مطلب باید در به این نکتهی مهم توجه کرد که شأن و وظیفهی مرجع تقلید در تمام ابواب فقهی این است که حکم کلی را بیان کند، و وظیفهی تعیین مصداق بر عهدهی خود مکلف است.
لذا ادامهی بحث به دو قسم تقسیم میشود:
بخش اول: بیان حکم مساله
تمامی فقهاء شیعه در مورد استطاعت طریقی چنین فتوا دادهاند:
استطاعت طریقی یکی از شروط حج محسوب میشود یعنی هیچ مانعی در راه برای رسیدن به میقات یا انجام اعمال حج نباشد، در غیر این صورت اگر مانعی بر سر راه بود، حج واجب نخواهد شد، در این مساله فرقی نیست در اینکه انسان نسبت به جان یا بدن یا آبرو یا مال خود ترس داشته باشد.[7]
یکی از ادلهی فقهاء برای این فتوا، بعضی از روایات است:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ یَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِکَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا یُطِیقُ فِیهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ یَمْنَعُهُ فَلْیَمُتْ- یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً.[8]
امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که جان سپارد و حج واجب خویش را به جا نیاورد بى آنکه نیازمند مال باشد و نادارى او را از حج بازدارد یا مرضی داشته باشد که به سبب آن توان حج گزارى را از دست دهد یا سلطان قدرتمندى باشد که او را از حج بازدارد، اگر او در این حالت بمیرد یا یهودى است یا مسیحى و مسلمان نخواهد مرد.
تا اینجا بیان حکم مساله بود، که به صورت کلی بیان شد.
اما باید توجه داشت که مساله به همینجا ختم نمیشود.
چرا که در مورد ترس از جان و مال، فقهای عظام نکتهای را به صورت یک حکم کلی بیان کردند که قابل توجه است و آن اینکه لازم است که ترس از رفتن به سفر حج یک منشأ عقلائی داشته باشد، یعنی درست است که ممکن است این سفر برای شخص زائر دارای ضرر باشد چه جانی و چه مالی، اما هر ضرری موجب نمیشود که انسان عمل واجب را ترک کند، لذا فرمودند دلیل موجه برای مستطیع نبودن در حج واجب، «ضرر معتدٌ به» است، که به معنای ضرری است که انسان باید به آن توجه کند و بی توجهی به آن موجب عسر و حرج برای انسان میشود.[9]
[1]. وسائل الشیعة، ج13، ص: 305.
[2]. الکافی، ج2، ص: 194.
[3]. آلعمران/96.
[4]. کافی ج2 ص18
[5]. آل عمران/97
[6]. مناسک حج با حواشى مراجع تقلید، ص: 25.
[7]. العروة الوثقى (السید الیزدی)، ج2، ص: 453.
[8]. کافی ج4 ص268.
[9]. آراء المراجع فى الحج، ج1، ص: 82.
حکم سفر به حج با توجه به دغدغه های امنیتی (2)
بخش دوم: تشخیص مصداق در بحث امنیت
بعد از اینکه بحث امنیت راه در احکام شرعی بیان شد، نوبت به تشخیص مصداق این حکم در عالَم خارج است که به عهدهی اشخاص و مکلفین است.
لذا وقتی فتوای فقهاء در مورد سفر به حج این است که اگر امنیت در سفر به حج مفقود بود، و ترس از ضرر قابل اعتناء وجود داشت، سفر حج واجب نیست، در این صورت بر هر شخص لازم است که به تشخیص خودش این نکته را بررسی کند که آیا حج با این شرایطی که امروز با آن مواجه هستیم، واجب است یا نه؟
لذا مساله کاملا شخصی است، و چه بسا یک نفر تشخیص دهد که امنیت وجود دارد و ضرری متوجه او نمیشود، و شخص دیگری بر خلاف آن تشخیص دهد و بگوید همین مقدار ضرر برای من بسیار زیاد است و موجب عسر و حرج برای من خواهد شد، لذا هر دو تشخیص در جای خود صحیح است و در این مسالهی خاص کسی نمیتواند نظر خودش را بر دیگری تحمیل کند.
نکته مهم در مورد تشخیص مصداق:
باید توجه داشت که در مسالهی تشخیص مصداق، نکتهای مهم در مورد کسانی وجود دارد که به این نتیجه رسیدهاند که در سفر حج، خطری جان یا مال آنها را تهدید میکند، و آن نکته این است که در مورد استطاعت و حکم وجوب حج، در بین فقهاء اختلاف وجود دارد، که در فرض تحقق شرط استطاعت آیا وجوب عمل به حکم حج به صورت فوری است یعنی باید در همین سالی که در پیش رو است، اقدام به سفر حج شود یا اینکه در این حکم فوریت وجود ندارد، یعنی میتوان آن را در سال بعد نیز انجام داد؟
مشهور فقهاء چنین حکم کردند که اگر شرط استطاعت برای کسی محقق شد، حکم حج به صورت فوری ثابت میشود اما برخی دیگر از فقهاء نیز قائل به فوریت این سفر نیستند، لذا باید هر شخصی به فتوای مرجع تقلید خود در این باب مراجعه کند و طبق آن عمل کند.[1]
لذا در محل بحث نیز اگر کسی احساس خطر کرد و از هدر رفتن جان و مال خود ترسید، طبق فتوای مشهور او دیگر مستطیع نخواهد بود ولی طبق فتوای بعضی از فقهاء او هنوز مستطیع است و باید در سال آینده حج را به جا بیاورد.
پاسخ به برخی اشکالات
اشکال اول:
در ادامه ی این مباحث ممکن است سوالی مطرح شود که شرایط امروز در عربستان به شکلی است که حکومت دارای سیاستهای ظالمانه در منطقه است و لذا هر هزینهای که در این سفر انجام شود باعث تقویت این حکومت خواهد شد، لذا ممکن است با این دلیل بتوان سفر حج را به تاخیر انداخت.
جواب:
گرچه ظاهر این دلیل موجه و عام پسند به نظر میرسد، اما لازم است انسان معتقد و مؤمن در هر زمینهای به نظر مراجع معظم تقلید رجوع کند و به فتوای آنها در این زمینه عمل کند.
آنچه که در فتوای مراجع تقلید راجع به این مساله بیان شده به صورت زیر است:
- امام خمینی: اگر انجام حج، بر پرداخت مال به حکومت ها و لو حکومتهاى کافر متوقف باشد، باید پرداخت شود و این امر، موجب سقوط حج نمىشود.
- آیة اللَّه خویى: اگر جزو مخارج حج در آن کشور باشد حجِ واجب است و اگر اتفاقاً این مبلغ را از او مىگیرند، اگر مستلزم ضرر مالى معتدٌّ به مىباشد حج بر او واجب نیست. البته اگر موجب فساد بر مسلمین باشد طبعا جایز نیست.
- آیة اللَّه سیستانى: هرگاه در راه حج دشمنى باشد که دفع او جز به پرداخت مال به او ممکن نباشد، پس اگر پرداخت آن نسبت به حال شخص ضرر زیادى داشته باشد، واجب نخواهد بود و وجوب حج ساقط مىشود، و الّا واجب خواهد بود. بلى، پرداخت پول جهت جلب رضاى او تا آن که راه را باز کند واجب نیست.
- آیة اللَّه صافى: اگر موجب تقویت کفر در برابر اسلام محسوب شود که عرفاً آن بر ضرر اسلام و خلاف مصلحت مسلمین شمرده شود استطاعت حاصل نیست ولى اگر پول را پرداخت و استرداد آن ممکن نبود، پس از پرداخت، اگرچه معصیت کرده، استطاعت حاصل میشود و باید به حج برود.
- آیة اللَّه مکارم: حج او مجزى [صحیح] است.[2]
اشکال دوم:
در سالهای اخیر هنگامی که مردم برای رفتن به سفر حج آماده میشوند یا در ایام ماه محرم برای برپایی مراسم عزاداری مهیا میشوند، بعضی به این صورت اشکال میکنند که چرا در این گونه سفرها و مراسمات، هزینههای بسیار زیادی صرف میشود در حالیکه میتوان به جای اینکه این همه هزینه مصرف شود و معلوم نشود که آیا اثری داشته یا نه، این هزینه را در امور خیریه مثل کمک به ایتام یا خرید جهیزیه صرف کرد که واقعاً انسان میداند چند نفر خوشحال میشوند؟
جواب:
این سوال دارای زوایای مختلفی است که باید در جای خود بررسی شود اما در اینجا به همین نکته بسنده میکنیم که دین مجموعه ای از اعمال و اعتقادات است که توسط شارع مقدس برای انسانها بیان شده و هر عملی در جای خود یک اثر خاص به خود را دارد و هرگز یک عمل جایگزین عمل دیگر نمیشود، نهایت امر چنین است که اگر کسی دلیل برخی از اوامری که در دین وارد شده را ندانست، به حکم عقل سلیم، باید در برابر این دستورات زانو بزند و آن را با جان و دل قبول کند، چرا که از سوی خداوندی صادر شده که به تمامی جوانب احاطه دارد و هرگز به صورت گزاف و بی حکمت عملی را روا نمیدارد.
در مورد این سوال نیز باید گفت گرچه اعمال خیریه مثل کمک به ایتام و خرید جهیزیه و امثال آن از مواردی است که در دین تاکید و سفارش فراوان به انجام آنها شده اما این که کسی ادعا کند قطعا ثواب این امور خیریه از ثواب سفر به حج بیشتر است، یک ادعای بی دلیل است چرا که هیچ انسانی از باطن و ماوراء اشیاء خبر ندارد و تنها راه قضاوت انسانها ظاهر امور است که ممکن است شیطان رجیم طوری القاء کند که انسانها اعمالی با ظاهر زیبا را بر اعمالی با ظاهر نا زیبا ترجیح دهند در حالیکه ممکن است باطن آن اعمال از ظاهرشان زیبا باشد.[3]
از سوی دیگر همانطور که گفته شد، اعمال حج از آن دسته از اعمالی که در شرع مقدس به انجام آنها البته با تحقق شرایطش، تاکید فراوان شده و تنها در شرایط خاص میتوان آن را ترک کند که برخی از آنها در بخشهای قبل بیان شد، و این مطلبی است که در برخی از روایات نیز به آن اشاره شده است.
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ نَاساً مِنْ هَؤُلَاءِ الْقُصَّاصِ یَقُولُونَ إِذَا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ کَانَ خَیْراً لَهُ!
فَقَالَ کَذَبُوا، لَوْ فَعَلَ هَذَا النَّاسُ لَعُطِّلَ هَذَا الْبَیْتُ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هَذَا الْبَیْتَ قِیَاماً لِلنَّاسِ.[4]
از عبد الرّحمن بن ابى عبد اللَّه، وى مىگوید: محضر مبارک حضرت امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم، گروهى از این معرکه گیرها مىگویند: وقتى شخص یک بار حج به جا آورد و دیگر به حج نرود و به جاى آن پولش را صدقه داده و صله رحم کند از حج برایش بهتر است.
حضرت فرمودند: اگر مردم این کار را بکنند، این بیت تعطیل مىشود در حالى که خداوند متعال آن را براى قیام مردم از آن جا جعل فرموده است.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ کَانَ فِی وَصِیَّةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ:
لَا تَتْرُکُوا حَجَّ بَیْتِ رَبِّکُمْ فَتَهْلِکُوا وَ قَالَ مَنْ تَرَکَ الْحَجَّ لِحَاجَةٍ مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا لَمْ تُقْضَ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى الْمُحَلِّقِینَ.[5]
امام صادق علیه السلام از پدرش نقل کرده است که فرمود: در وصیّت امیر مؤمنان علیه السلام آمده است: حجّ خانه خدا را ترک مکنید که هلاک خواهید شد، و فرمود: هر کس حجّ را براى حاجتى از حاجتهاى دنیا ترک کند، حاجیان با سرهاى تراشیده از حجّ باز مىگردند و حاجت او هنوز روا نشده است.
اما در مورد این سوال نیز باید به فتوای مراجع معظم تقلید رجوع کرد که برخی از آنها به شرح ذیل است:
مساله اول:
- امام خمینی: کسى که نیاز به ازدواج دارد و براى ازدواج کردن محتاج به پول است، در صورتى مستطیع مىشود که علاوه بر مخارج حج، مصارف ازدواج را نیز داشته باشد.
- آیة اللَّه خامنه اى: در صورتى که به سبب ازدواج نکردن به حرج یا مرض یا حرام دچار مىگردد، یا موجب وهن او شود.
- آیة اللَّه صافى: اگر ترک ازدواج موجب حرج باشد به طورى که عرفاً بگویند مستطیع نیست.
- آیة اللَّه سیستانى: در صورتى که صرف آن پول، در حج سبب ناراحتى و مشقّت در زندگى وى شود حج بر او واجب نمىشود.
- آیة اللَّه مکارم: منظور از این نیاز این نیست که به خاطر ترک آن به عُسر و حرج بیفتد، بلکه همین اندازه که ازدواج از شؤون زندگى او باشد کافى است.[6]
مساله دوم:
- امام خمینی: اگرکسى نوهاش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج نوه، از مخارج عرفى او محسوب شود و نتواند هم براى او ازدواج کند و هم حج به جا بیاورد، مستطیع نیست؛ ولى اگر از مخارج عرفى او محسوب نمىشود، حج مقدّم است.
- آیات عظام: سیستانى، صافى: اگر صرف مال در حج و ترک تزویج نوه براى پدر بزرگ حرجى باشد، حج واجب نیست و گرنه واجب است.[7]
مساله سوم:
آیا شخص مستطیع مىتواند پول حج را در کارهاى خیر دیگر، مانند تهیّه جهیزیّه دختران نیازمند، یا اداى دین بدهکاران، یا آزادى زندانیان، یا بناهاى مذهبى، یا مانند آن هزینه نماید؟
جواب از آیت الله مکارم: البتّه انجام کارهاى خیر بسیار خوبست، ولى مستطیع باید به حج برود، و صرف پول حج در موارد مذکور کفایت از حجّ واجب نمىکند، و اگر چنین کند، و از استطاعت خارج شود، باید به هر شکل که مىتواند ولو به قرض کردن به حج برود.[8]
والسلام.
[1]. مناسک حج با حواشى مراجع تقلید (1387)، ص: 14.
[2]. مناسک حج (محشى)، ص: 35.
[3]. برای مطالعه ی بیشتر ر.ک: پرسمان قرآنى حج، ص: 72-78.
[4]. وسائل الشیعة، ج11، ص: 22.
[5]. بحار الأنوار، ج96، ص: 19.
[6]. مناسک حج (ویژه بانوان)، ص: 14.
[7]. مناسک حج با حواشى مراجع تقلید (1387)، ص: 37.
[8]. مناسک حج (مکارم)، ص: 43.
نامهی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) به شیعیان
الحمدلله مرحوم شیخ مفید (رحمة الله علیه) به این سعادت نائل آمدند و مفتخر شدند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) برای ایشان نامهای ارسال کنند، این نامه حاوی پیامهای بسیار ویژه و مهم برای پیروان آن حضرت است، که در اینجا قسمتی از این نامه را ذکر میکنیم[1]:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
أَمَّا بَعْدُ
سَلَامٌ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَوْلَى الْمُخْلِصُ فِی الدِّینِ الْمَخْصُوصُ فِینَا بِالْیَقِینِ.
سلام بر تو اى دوست مخلص در دین که در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز دارى و خاص شدهای.
فَإِنَّا نَحْمَدُ إِلَیْکَ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ نَسْأَلُهُ الصَّلَاةَ عَلَى سَیِّدِنَا وَ مَوْلَانَا نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ نُعْلِمُکَ أَدَامَ اللَّهُ تَوْفِیقَکَ لِنُصْرَةِ الْحَقِّ وَ أَجْزَلَ مَثُوبَتَکَ عَلَى نُطْقِکَ عَنَّا بِالصِّدْقِ.
ما شکر وجود تو را به پیشگاه خداوندى که جز او خدائى نیست برده و از ذات بیزوالش مسألت مینمائیم که رحمت پیاپى خود را بر آقا و مولى و پیغمبر ما محمّد و اولاد طاهرین او فرو فرستد، و به تو که پروردگار توفیقاتت را براى یارى حق مستدام بدارد، و پاداش تو را با سخنانى که از جانب ما میگوئى با صداقت افزون گرداند...
أَنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَنَا فِی تَشْرِیفِکَ بِالْمُکَاتَبَةِ وَ تَکْلِیفِکَ مَا تُؤَدِّیهِ عَنَّا إِلَى مَوَالِینَا قِبَلَکَ أَعَزَّهُمُ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ وَ کَفَاهُمُ الْمُهِمَّ بِرِعَایَتِهِ لَهُمْ وَ حِرَاسَتِهِ.
اعلام میداریم که به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظف بداریم که آنچه به تو مینویسیم به دوستان ما که نزد تو میباشند برسانى، خداوند آنها را به طاعت خود عزیز بدارد و با حفظ و عنایات خود مشکلات آنها را برطرف سازد.
فَقِفْ أَمَدَّکَ اللَّهُ بِعَوْنِهِ عَلَى أَعْدَائِهِ الْمَارِقِینَ مِنْ دِینِهِ عَلَى مَا نَذْکُرُهُ وَ اعْمَلْ فِی تَأْدِیَتِهِ إِلَى مَنْ تَسْکُنُ إِلَیْهِ بِمَا نَرْسِمُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
خداوند تو را با امداد خود بر دشمنانش که از دینش بیرون رفتهاند، پیروز گرداند و در رسانیدن به کسانى که اطمینان به آنها دارى به طرزى که إن شاء اللَّه مىنویسیم عمل کن.
نَحْنُ وَ إِنْ کُنَّا ثَاوِینَ بِمَکَانِنَا النَّائِی عَنْ مَسَاکِنِ الظَّالِمِینَ حَسَبَ الَّذِی أَرَانَاهُ اللَّهُ تَعَالَى لَنَا مِنَ الصَّلَاحِ وَ لِشِیعَتِنَا الْمُؤْمِنِینَ فِی ذَلِکَ مَا دَامَتْ دَوْلَةُ الدُّنْیَا لِلْفَاسِقِینَ فَإِنَّا یُحِیطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِکُمْ.
هر چند ما در جایى منزل کردهایم، که از محل سکونت ستمگران دور است و این هم به علتى است که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانى که دولت دنیا از آن فاسقان میباشد در این دیده است ولى در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملا آگاهیم و چیزى از آن بر ما پوشیده نمیماند.
وَ مَعْرِفَتُنَا بِالزَّلَلِ الَّذِی أَصَابَکُمْ مُذْ جَنَحَ کَثِیرٌ مِنْکُمْ إِلَى مَا کَانَ السَّلَفُ الصَّالِحُ عَنْهُ شَاسِعاً وَ نَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأْخُوذَ مِنْهُمْ وَراءَ ظُهُورِهِمْ.
ما از لغزشهائى که از بعضى شیعیان سرمیزند از وقتى که بسیارى از آنها میل به بعضى از کارهاى ناشایستهاى نمودهاند که نیکان گذشته از آنها احتراز مینمودند و پیمانى که از آنها براى توجه به خداوند و دورى از زشتىها گرفته شده و آن را پشت سر انداختهاند اطلاع داریم.
کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ.
گویا آنها نمیدانند که ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبردهایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتارى به شما رو مىآورد و دشمنان شما، شما را از میان میبردند.
فَاتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ.
پس تقواى الهی پیشه سازید.
[1] . الخرائج و الجرائح (راوندی)، ج2، ص: 902 ؛ الإحتجاج (طبرسی)، ج2، ص: 497 ؛ بحار الأنوار (مجلسی)، ج53، ص: 175.
1- أخرج الإمام أحمد، و التّرمذی، و الحاکم عن أبی الزّبیر رضى اللّه عنه، أنّ النّبیّ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم قال: «إنّما فاطمة بضعة منی یؤذینی ما اذاها».
احمد بن حنبل و ترمذی و حاکم نیشابوری از ابی زبیر نقل کردند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود به راستی که فاطمه علیها السلام پارهی تن من است و هر آنچه که او را اذیت کند مرا اذیت کرده است.
مسند احمد: ج2، ص349 ؛ سنن تزمذی: ج5، ص698 ؛ المستدرک علی الصحیحین: ج11، ص59.
و روى البخاری فی صحیحه بإسناد ذکره أن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم قال: فاطمة بضعة منی، من أغضبها فقد أغضبنی.
بخاری به سند خود در کتابش روایت کرده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود فاطمه علیها السلام پارهی تن من است و هر کس او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است.
صحیح بخاری: ج12، ص484.
الإحتجاج عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله قَالَ لِفَاطِمَةَ یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یرْضَى لِرِضَاکِ.
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از حسین بن زید از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به حضرت زهرا علیها السلام فرمود ای فاطمه به راستی که خداوند به جهت غضب و ناخشنودی تو، ناخشنود میگردد و به جهت رضایت تو راضی خواهد گشت.
الإحتجاج: ج2، ص354.
2- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِی فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ مَعِی وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِی النَّارِ یَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ یَنْفَعُ فِی مِائَةِ مَوْطِنٍ أَیْسَرُ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِیزَانُ وَ الْمَحْشَرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ فَمَنْ رَضِیَتْ عَنْهُ ابْنَتِی فَاطِمَةُ رَضِیتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِیتُ عَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبَتْ عَلَیْهِ فَاطِمَةُ غَضِبْتُ عَلَیْهِ وَ مَنْ غَضِبْتُ عَلَیْهِ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَا سَلْمَانُ وَیْلٌ لِمَنْ یَظْلِمُهَا وَ یَظْلِم ذُرِّیَّتَهَا وَ شِیعَتَهَا.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سلمان فرمود ای سلمان! هر کسی دخترم فاطمه علیها السلام را دوست داشته باشد، او در بهشت مرا همراهی خواهد کرد، و هر کسی او را خشمگین سازد، جایگاه او آتش خواهد بود، ای سلمان محبت فاطمه در صد موضع و مکان به انسان نفع میرساند که آسانترین آن مواضع، لحظهی مرگ و جایگاه قبر و دادگاه عدل خداوندی و صحرای محشر و عرضهی اعمال انسان بر او و حساب رسی به آنها است، پس هر کسی که دخترم از او راضی باشد، من از نیز او راضی هستم، و هر کسی را که من از او راضی باشم، خدا از او راضی خواهد بود، اما اگر دخترم از کسی غضبناک بود، من نیز بر او غضبناک خواهم شد، و هر کسی که من از او غضبناک باشم، خدا بر او غضب خواهد گرفت، ای سلمان وای و ویل بر کسی که به فاطمه علیها السلام و همسرش علی امیرالمؤمنین علیه السلام ظلم کند و وای و ویل بر کسی که به فرزندان فاطمه علیها السلام و شیعیان او ظلم کند.
بحار الأنوار: ج27، ص116.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ یَظْلِمُ بَعْدِی فَاطِمَةَ ابْنَتِی وَ یَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ یَقْتُلُهَا.
امام صادق علیه السلام فرمودند که جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود از رحمت خدا به دور است کسی که بعد از من به دخترم فاطمه علیها السلام ظلم کند و حق او غصب کند و او را به قتل برساند.
بحار الأنوار: ج29، ص346.
3- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ: ... وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ هَیْئَةً لَکَانَتْ فَاطِمَةَ بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام ابْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطاب به عبد الرحمن بن عوف فرمودند اگر نیکویی و زیبایی به صورت هیئت انسان باشد، او حتماً فاطمه علیه السلام خواهد بود، بلکه فاطمه علیه السلام بزرگتر است، به راستی که دخترم فاطمه علیها السلام از نظر عنصر وجودی و شرافتمندی و بخشندگی بهترینِ اهل زمین است.
مائة منقبة: ص136.
4- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم: و الذی بعثنی بالرسالة و اصطفانی بالنبوة، لقد حرّم اللّه تعالى النار على لحم فاطمة و دمها و شعرها و عصبها، و فطم من النار ذرّیتها و شیعتها ... الویل لمن شک فی فضل فاطمة، لعن اللّه من یبغض بعلها و لم یرض بإمامة ولدها.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند قسم به کسی که من را برای رسالت مبعوث کرد و برای نبوت اختیار کرد، به راستی که خداوند آتش را بر گوشت و پوست و مو و رگهای فاطمه علیها السلام حرام کرده است، فرزندان و شیعیان او را نیز از آتش حفظ کرده است، و وای و ویل بر کسی که در برتری فاطمه علیها السلام شک کند، و خداوند نفرین کند کسی را که کنیهی شوهر او را در دل دارد و به امامت فرزندان او راضی نباشد.
الثاقب فی المناقب: ص294.
5- عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله الْوَفَاةُ دَعَا الْأَنْصَارَ وَ قَالَ یَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ ... أَلَا فَاسْمَعُوا وَ مَنْ حَضَرَ أَلَا إِنَّ فَاطِمَةَ بَابُهَا بَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَکَ حِجَابَ اللَّهِ.
امام کاظم علیه السلام از پدر بزرگوارش امام صادق علیه السلام روایتی نقل کردند که هنگامی که زمان شهادت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرارسید، گروه انصار را دعوت کرد و به آنها فرمود ای گروه انصار و هر آن کسانی که اینجا حاضر هستند گوش فرادهید که به راستی که درب خانهی فاطمه علیها السلام درب خانهی من است و خانهی فاطمه علیها السلام خانهی من است، و هر کسی که به خانهی او جسارت کند، در واقع به حجاب خدا جسارت کرده است.
بحار الأنوار: ج22، ص477.
6- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ.
امام صادق علیه السلام در ذیل آیه إنا أنزلناه فی لیلة القدر فرمودند لیلة همان فاطمه علیها السلام است، و قدر همان الله است، هر کسی که توانست از فاطمه علیها السلام به هر اندازه که حق او است، معرفت پیدا کند، به راستی که او شب قدر را درک کرده است.
بحار الأنوار: ج43، ص65.
7- سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلّى اللّه علیه و آله یَقُولُ لِابْنَتِهِ فَاطِمَةَ أَنْتِ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ بَعْلا.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دختر خود حضرت زهرا علیها السلام فرمودند تو بهترین مردم از جهت پدر و همسر هستی.
بحار الأنوار: ج38، ص9.
8- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله یَا فَاطِمَةُ ... أَنْتِ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکِ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند ای فاطمه تو از من هستی و من از تو هستم.
بحار الأنوار: ج43، ص33.
9- عَنِ النَّبِیِّ صلّى اللّه علیه و آله قَالَ: نُورُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند نور دخترم فاطمه از نور خدا است.
بحار الأنوار: ج15، ص10.
10- عن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عن اللّه تبارک و تعالى أنه قال: یا أحمد، لولاک لما خلقت الأفلاک، و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمة لما خلقتکما
خداوند در شب معراج به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند ای احمد اگر تو نبودی، جهانیان را خلق نمیکردم، اگر علی علیه السلام نبود، تو را خلق نمیکردم، و اگر فاطمه علیها السلام نبود شما دو نفر را خلق نمیکردم.
جنة العاصمة: ص284.
11- یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ إِمَائِی قَائِمَةً بَیْنَ یَدَیَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی.
خداوند به ملائک فرمود این ملائک من، به سرور کنیزان من، فاطمه علیها السلام نگاه کنید که در برابر ایستاده است و تمام اعضاء و جوارح او از خوف من میلرزد.
بحار الأنوار: ج28، ص38.
12- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله بَیْنَمَا أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ وَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ یُعَذَّبُونَ إِذَا لِأَهْلِ الْجَنَّةِ نُورٌ سَاطِعٌ فَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا هَذَا النُّورُ لَعَلَّ رَبَّ الْعِزَّةِ اطَّلَعَ فَنَظَرَ إِلَیْنَا فَیَقُولُ لَهُمْ رِضْوَانُ لَا وَ لَکِنْ عَلِیٌّ علیها السلام مَازَحَ فَاطِمَةَ فَتَبَسَّمَتْ فَأَضَاءَ ذَلِکَ النُّورُ مِنْ ثَنَایَاهَا.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند هنگامی که اهل بهشت در بهشت در از نعمتهای برخوردارند، ناگهان متوجه نور درخشانی میشوند، هنگامی که از علت آن سؤال میکنند خداوند به آنها میفرماید که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها شوخی کردند و حضرت زهرا علیها السلام نیز لبخند زدند و آن نور درخشان از دندانهای حضرت زهرا علیها السلام نمایان شد.
بحار الأنوار: ج43، ص75.
13- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله یَا بُنَیَّةِ أَنَّکِ أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَالْوَیْلُ کُلُّهُ لِمَنْ ظَلَمَکِ وَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ لِمَنْ نَصَرَکِ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند ای دخترم تو اولین نفر از اهل بیت من هستی که به من ملحق میشوی، پس ویل و وای بر کسی که به تو ظلم کند و پیروزی بزرگ برای کسی که تو را یاری کند.
بحار الأنوار: ج43، ص227.
14- قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِن فَاطِمَةَ علیها السلام خِیَرَةُ الْحَرَائِرِ.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند به راستی که فاطمه علیها السلام بهترینِ زنان آزاده است.
إثبات الهداة: ج5، ص161.
15- قالت عائشة : کنّا نخیط ، و نغزل ، و ننظم الأبرة باللّیل فی ضوء وجه فاطمة ( علیها السلام )
از عائشه نقل شده که ما شبها در زیر نور چهرهی فاطمه خیاطی و پنبه ریسی و نخ سوزن میکردیم.
أخبار الأُول وآثار الدول لأحمد بن یوسف الدمشقی ؛ فاطمة الزهراء عن لسان عائشة الشیخ جعفر الهادی.
16- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله: یَا فَاطِمَةُ! أَبْشِرِی فَلَکِ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ تَشْفَعِینَ فِیهِ لِمُحِبِّیکِ وَ شِیعَتِکِ فَتُشَفَّعِینَ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند ای فاطمه بر تو باد بشارت که تو نزد خداوند مقام ستوده و بلند مرتبه داری که در آن مقام از دوستان و از شیعیانت شفاعت میکنى و شفاعت تو نیز پذیرفته خواهد بود.
بحار الأنوار: ج29، ص346.
پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) شهید از دنیا وفات نمود نه به مرگ طبیعی
سالروز شهادت خاتم الأنبیاء و المرسلین و مبعوث رحمة للعالمین و حبیب إله العالمین الذی سُمّیَ فی السماء بأحمد و فی الأرضین بأبی القاسم و أبی الزهراء محمد را خدمت قطب عالم امکان و دلیل کائنات و روزی دهندهی موجودات حضرت حجة بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مَقدمه الفداء و شیعیان و موالیان آن حضرت و آباء طاهرین ایشان علیهم صلوات الله اجمعین تسلیت عرض میکنم.
متأسفانه هنگامی که از وفات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از این دنیا سخن به میان میآید، بعضی از این واقعه تعبیر به «رحلت» میکنند و میگویند رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در این روز یعنی 28 صفر واقع شده است، و حال آنکه نه تنها به اعتقاد شیعیان امامیه و پیروان ائمهی اثنی عشر (علیهم السلام)، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) شهید از این دنیا وفات نمود، بلکه در بعضی از کتب عامه و اهل سنت نیز به آن اشاره شده است.
غفلت از این نکته در حالیکه است که به اعتقاد فرقین یعنی هم شیعه و هم سنی، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) مسموم شده و از این دنیا وفات نمود نه به مرگ طبیعی، اما اینکه این سم و مسمومیت از چه طریق وارد بدن مبارک ایشان شده است، اختلاف وجود دارد.
لذا تعجب و تأسف از این مطلب به جاست که بعضی از جاهلان و یا حتی بعضی از معاندان با علم به این نکته، باز هم اصرار دارند که از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعبیر به رحلت کنند، در حالیکه ایشان مسموم از دنیا وفات نموده و شهید شدند و تعبیر به رحلت وقتی به کار میرود که انسان به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد.
لذا دو مطلب را در اینجا از طریق روایات و کتب تاریخی اثبات میکنیم، ابتدا بیان این مطلب که ایشان شهید از این دنیا وفات نمود و دوم اینکه ایشان مسموم از دنیا وفات نمود.
اما اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهید از دنیا وفات نموده:
در میان اهل سنت، ابن سعد الواقدی (متوفی 230 قمری) در کتاب طبقات الکبری به این مطلب اشاره کرده است، «و توفی رسول الله شهیدا صلوات الله علیه و رحمته و برکاته و رضوانه»[1]، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالت شهادت از این دنیا وفات فرمود.
در میان کتب شیعه افراد زیادی هستند که به این نکته اشاره کردهاند اما میتوان به روایتی از کتاب شریف کافی تألیف مرحوم ثقة الإسلام کلینی (متوفی 329 قمری) اشاره کرد که در آن از قول امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) این مطلب بیان شده است؛ «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَالَ لِأَبِی بَکْرٍ یَوْماً لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آلعمران،169) وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) رَسُولُ اللَّهِ مَاتَ شَهِیداً»[2]، روزى امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ابوبکر فرمود: «کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند مرده گمان مکن، بلکه زنده هستند و نزد پروردگار خود روزى میبرند» و من گواهى میدهم که محمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شهید از دنیا رفت.
بنابراین میتوان به طور صریح بیان کرد که بر هر مسلمان لازم است که وقتی سخن از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) به میان میآید، از آن تعبیر به شهادت کند نه رحلت، هر چند که متأسفانه تعبیر به رحلت از سوی برخی از رسانهها و تریبونها بیان شود.
اما بیان این مطلب که پیامبر (صلی الله علیه و آله) مسموم از این دنیا وفات نمودند:
همانطور که بیان شد، مسموم شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) در میان همهی مسلمین مورد اتفاق است، لذا به چند نمونه اشاره میکنیم:
در میان کتب اهل سنت میتوان به کتاب السیرة، تألیف إبن هشام (متوفی 213 قمری) اشاره کرد؛ «کان رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم قد قال فی مرضه الّذی توفى فیه، و دخلت أمّ بشر بنت البراء بن معرور تعوده: یا أمّ بشر، إن هذا الأوان وجدت فیه انقطاع أبهرى من الأکلة التی أکلت مع أخیک بخیبر»[3]، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بیماری که بعد از آن وفات یافتند، به یکی از زنان که به عیادت ایشان آمده بود، فرمودند: این مشکل و بیماری که در من پیدا شده است، به خاطر آن غذایی است که در خیبر برای من آورده شد و من تناول کردم.
از میان کتب شیعه، کتاب سلیم بن قیس (متوفی 76 قمری) نیز به این مطلب اشاره کرده است، در این کتاب روایتی نقل شده که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) از شهید شدن خود با سم خبر میدهند؛ «فَقَامَ إِلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ هُوَ یَبْکِی فَقَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَ تُقْتَلُ قَالَ نَعَمْ أَهْلِکُ شَهِیداً بِالسَّم»[4]، على بن ابى طالب (صلوات اللَّه علیه) در حالى که مىگریست برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا! آیا کشته خواهى شد؟ فرمود: آرى، با سمّ مسموم و شهید خواهم شد.
البته در اینجا ممکن است به ذهن این سؤال خطور کند که گرچه طبق نقل شیعه، پیامبر (صلی الله علیه و آله) مسموم شدند، اما چه کسی ایشان را مسموم کرد، آیا دلیل مسمومیت همان است که در منابع اهل سنت آمده، یا دلیل دیگری دارد؟
در جواب تنها به ذکر این روایت بسنده میکنیم که امام صادق (علیه السلام) فرمودند دلیل مسمومیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، سمی بود که دو همسر ایشان به ایشان خوراندند و ایشان را مسموم کردند، «تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَوْ قُتِلَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ إِنَّهُمَا سَمَّتَاهُ»[5].
گرچه وجه جمع بین نقل اهل سنت و نقل شیعه وجود دارد، اما هدف از این نوشتار این مطلب نبود، بلکه هدف، اثبات این مطلب بود که پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله) مسموم و شهید از این دنیا وفات نمودند و بر شیعیان و دوستداران آن حضرت لازم است که این نکته را زنده نگه دارند و بر این امر مواظبت داشته باشند.
[1] . الطبقات الکبرى، ج2، ص: 156.
[2] . الکافی، ج1، ص: 533.
[3]. السیرة النبویة، ج2، ص: 338.
[4]. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص: 838.
[5]. بحار الأنوار، ج28، ص: 21-20.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ