نامه ی امام رضا (علیه السلام) به شیعیان
یَا عَبْدَ الْعَظِیمِ أَبْلِغْ عَنِّی أَوْلِیَائِیَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ:
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: اى عبد العظیم سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو:
أَنْ لَا تَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِیلًا
شیطان را بر خود راه ندهند
وَ مُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِی الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ
فرمانشان بده به راستى و صداقت در گفتار، و بازگرداندن امانت
وَ مُرْهُمْ بِالسُّکُوتِ وَ تَرْکِ الْجِدَالِ فِیمَا لَا یَعْنِیهِمْ
آنان را امر کن که ترک کنند جدال را و خاموش باشند از آنچه برایشان سودی ندارد
وَ إِقْبَالِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ الْمُزَاوَرَةِ فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَةٌ إِلَیَّ
آنان را امر کن که به یکدیگر رو آورند و با هم دیدار کنند که مایه نزدیکى به من است
وَ لَا یَشْغَلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً
و شیعیان همدیگر را تکه پاره نکنند
فَإِنِّی آلَیْتُ عَلَى نَفْسِی
که من سوگند خوردم با خود!
أَنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ وَ أَسْخَطَ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی دَعَوْتُ اللَّهَ لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنْیَا أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ کَانَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ
هر که چنین کند و یکى از دوستانم را به خشم آورد دعا کنم تا خدا او را در دنیا به سختى عذاب کند و در آخرت از زیانکاران باشد
وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ
و به آنها بفهمان که خدا نیکوکاران از شیعیان را آمرزد و از بدکارانشان درگذرد
إِلَّا مَنْ أَشْرَکَ بِی أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءاً
جز آنکه برایم شریکى آورد (یعنى در امامت) یا بیازارد یکى از دوستانم را، یا بدى او را در دل گیرد
فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ عَنْهُ فَإِنْ رَجَعَ عَنْهُ
که خدا او را نیامرزد، تا برگردد و اگر برگشت که خوب است
وَ إِلَّا نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ وَ خَرَجَ عَنْ وَلَایَتِی وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ نُصِیبٌ فِی وَلَایَتِنَا وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِکَ
و گر نه ایمان را از دلش برکند، و از ولایت من خارج شود، و بهره اى از ولایت ما ندارد و پناه میبرم به خدا از این وضعیت.
منابع:
- الإختصاص (مرحوم شیخ مفید)، ص: 247
- بحار الأنوار (مرحوم علامه مجلسی)، ج71، ص: 230
بیایید خودمان را مسخره نکنیم، لطفا!
قَالَ الرِّضَا علیه السلام:
سِتَةُ أَشْیَاءَ بِغَیْرِ سِتَةِ أَشْیَاءَ مِنَ الِاسْتِهْزَاءِ
امام رضا علیه السلام فرمودند:
شش چیز بدون شش چیز دیگر مسخره است!
مَنِ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ
هر که با زبان استغفار کند ولى با دل پشیمان نباشد خود را مسخره کرده.
وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِیقَ وَ لَمْ یَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ
هر که از خدا توفیق بخواهد و کوشش ننماید خود را مسخره کرده.
وَ مَنِ اسْتَحْزَمَ وَ لَمْ یَحْذَرْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ
هر که در طلب احتیاط باشد ولى باکى نداشته باشد خود را مسخره نموده.
وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ لَمْ یَصْبِرْ عَلَى الشَّدَائِدِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ
هر که از خدا بهشت بخواهد و بر گرفتاریها صبر نکند خود را مسخره کرده.
وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ وَ لَمْ یَتْرُکْ شَهَوَاتِ الدُّنْیَا فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ
و هر که به خدا پناه برد از آتش جهنم ولى ترک شهوات دنیا را ننماید خود را مسخره کرده.
وَ مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ وَ لَمْ یَسْتَبِقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ.
هر که به یاد خدا باشد ولى سرعت براى دیدارش نگیرد خود را مسخره کرده.
منابع:
- معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص: 59
- کنز الفوائد، ج1، ص: 330
- مجموعة ورام، ج2، ص: 110-111
- بحار الأنوار، ج75، ص: 356
کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به مناسبت عید سعید فطر
خطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام لِلنَّاسِ یَوْمَ الْفِطْرِ فَقَالَ:
امیرالمؤمنین علیه السلام روز عید فطر براى مردم خطبه خواندند و فرمودند:
أیُّهَا النَّاسُ إِنَّ یَوْمَکُمْ هَذَا یَوْمٌ یُثَابُ فِیهِ الْمُحْسِنُونَ وَ یَخْسَرُ فِیهِ الْمُسِیئُونَ
اى مردم! در این روزی که شما در آن هستید، به نیکوکاران ثواب میدهند و بدکاران زیانمندند.
و هُوَ أَشْبَهُ یَوْمٍ بِیَوْمِ قِیَامَتِکُمْ
این روز شبیهترین روز به روز قیامت است.
فاذْکُرُوا بِخُرُوجِکُمْ مِنْ مَنَازِلِکُمْ إِلَى مُصَلَّاکُمْ خُرُوجَکُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّکُمْ
پس با بیرون آمدن از منزل و حرکت به سمت محل نماز عید، به یاد بیرون آمدن خود از قبرهای خود و رسیدن به محضر پروردگارتان باشید.
و اذْکُرُوا بِوُقُوفِکُمْ فِی مُصَلَّاکُمْ وُقُوفَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّکُمْ
هنگامی برای نماز عید ایستادید، به یاد وقوف خود در برابر پروردگار خود در روز قیامت باشید.
و اذْکُرُوا بِرُجُوعِکُمْ إِلَى مَنَازِلِکُمْ رُجُوعَکُمْ إِلَى مَنَازِلِکُمْ فِی الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ
هنگامی به بعد از نماز به منزل باز میگردید، به یاد برگشت خود به منزلهای خود در بهشت یا دوزخ باشید.
و اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ أَدْنَى مَا لِلصَّائِمِینَ وَ الصَّائِمَاتِ أَنْ یُنَادِیَهُمْ مَلَکٌ فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ
و بدانید اى بندگان خدا که کمترین مزد و پاداش یک مرد و زن روزهدار آنست که فرشتهای در روز آخر ماه رمضان و خطاب به آنها و با صدای بلند فریاد زند:
أبْشِرُوا عِبَادَ اللَّهِ فَقَدْ غُفِرَ لَکُمْ مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِکُمْ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَکُونُونَ فِیمَا تَسْتَأْنِفُونَ
مژده بگیرید بندگان خدا که آمرزیده شد براى شما آنچه گذشته از گناهان شما و مواظب خود باشید که در آینده نسبت به اعمال خود چطور خواهید بود؟
منابع:
1- أمالی شیخ صدوق، ص: 100
2- وسائل الشیعة، ج7، ص: 482
عید فطر مبارک
به کانال حریم تشیع پیوندید...
https://telegram.me/harimeshie
نامهی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) به شیعیان
الحمدلله مرحوم شیخ مفید (رحمة الله علیه) به این سعادت نائل آمدند و مفتخر شدند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) برای ایشان نامهای ارسال کنند، این نامه حاوی پیامهای بسیار ویژه و مهم برای پیروان آن حضرت است، که در اینجا قسمتی از این نامه را ذکر میکنیم[1]:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
أَمَّا بَعْدُ
سَلَامٌ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَوْلَى الْمُخْلِصُ فِی الدِّینِ الْمَخْصُوصُ فِینَا بِالْیَقِینِ.
سلام بر تو اى دوست مخلص در دین که در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز دارى و خاص شدهای.
فَإِنَّا نَحْمَدُ إِلَیْکَ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ نَسْأَلُهُ الصَّلَاةَ عَلَى سَیِّدِنَا وَ مَوْلَانَا نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ نُعْلِمُکَ أَدَامَ اللَّهُ تَوْفِیقَکَ لِنُصْرَةِ الْحَقِّ وَ أَجْزَلَ مَثُوبَتَکَ عَلَى نُطْقِکَ عَنَّا بِالصِّدْقِ.
ما شکر وجود تو را به پیشگاه خداوندى که جز او خدائى نیست برده و از ذات بیزوالش مسألت مینمائیم که رحمت پیاپى خود را بر آقا و مولى و پیغمبر ما محمّد و اولاد طاهرین او فرو فرستد، و به تو که پروردگار توفیقاتت را براى یارى حق مستدام بدارد، و پاداش تو را با سخنانى که از جانب ما میگوئى با صداقت افزون گرداند...
أَنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَنَا فِی تَشْرِیفِکَ بِالْمُکَاتَبَةِ وَ تَکْلِیفِکَ مَا تُؤَدِّیهِ عَنَّا إِلَى مَوَالِینَا قِبَلَکَ أَعَزَّهُمُ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ وَ کَفَاهُمُ الْمُهِمَّ بِرِعَایَتِهِ لَهُمْ وَ حِرَاسَتِهِ.
اعلام میداریم که به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظف بداریم که آنچه به تو مینویسیم به دوستان ما که نزد تو میباشند برسانى، خداوند آنها را به طاعت خود عزیز بدارد و با حفظ و عنایات خود مشکلات آنها را برطرف سازد.
فَقِفْ أَمَدَّکَ اللَّهُ بِعَوْنِهِ عَلَى أَعْدَائِهِ الْمَارِقِینَ مِنْ دِینِهِ عَلَى مَا نَذْکُرُهُ وَ اعْمَلْ فِی تَأْدِیَتِهِ إِلَى مَنْ تَسْکُنُ إِلَیْهِ بِمَا نَرْسِمُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
خداوند تو را با امداد خود بر دشمنانش که از دینش بیرون رفتهاند، پیروز گرداند و در رسانیدن به کسانى که اطمینان به آنها دارى به طرزى که إن شاء اللَّه مىنویسیم عمل کن.
نَحْنُ وَ إِنْ کُنَّا ثَاوِینَ بِمَکَانِنَا النَّائِی عَنْ مَسَاکِنِ الظَّالِمِینَ حَسَبَ الَّذِی أَرَانَاهُ اللَّهُ تَعَالَى لَنَا مِنَ الصَّلَاحِ وَ لِشِیعَتِنَا الْمُؤْمِنِینَ فِی ذَلِکَ مَا دَامَتْ دَوْلَةُ الدُّنْیَا لِلْفَاسِقِینَ فَإِنَّا یُحِیطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِکُمْ.
هر چند ما در جایى منزل کردهایم، که از محل سکونت ستمگران دور است و این هم به علتى است که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانى که دولت دنیا از آن فاسقان میباشد در این دیده است ولى در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملا آگاهیم و چیزى از آن بر ما پوشیده نمیماند.
وَ مَعْرِفَتُنَا بِالزَّلَلِ الَّذِی أَصَابَکُمْ مُذْ جَنَحَ کَثِیرٌ مِنْکُمْ إِلَى مَا کَانَ السَّلَفُ الصَّالِحُ عَنْهُ شَاسِعاً وَ نَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأْخُوذَ مِنْهُمْ وَراءَ ظُهُورِهِمْ.
ما از لغزشهائى که از بعضى شیعیان سرمیزند از وقتى که بسیارى از آنها میل به بعضى از کارهاى ناشایستهاى نمودهاند که نیکان گذشته از آنها احتراز مینمودند و پیمانى که از آنها براى توجه به خداوند و دورى از زشتىها گرفته شده و آن را پشت سر انداختهاند اطلاع داریم.
کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ.
گویا آنها نمیدانند که ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبردهایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتارى به شما رو مىآورد و دشمنان شما، شما را از میان میبردند.
فَاتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ.
پس تقواى الهی پیشه سازید.
[1] . الخرائج و الجرائح (راوندی)، ج2، ص: 902 ؛ الإحتجاج (طبرسی)، ج2، ص: 497 ؛ بحار الأنوار (مجلسی)، ج53، ص: 175.
فضیلت دانشاندوزی و تعلیم
الف) فضیلت دانشاندوزی
1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر که راهى رود که در آن دانشى جوید، خدا او را به راه بهشت برد.
2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: به راستى فرشتهها براى طالب علم به نشانه رضایت از او پرهاى خود را فرو نهند.
3- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: فضیلت عالم بر عابد چون فضیلت ماه است بر ستارگان در شب چهارده.
4- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: به راستى علماء وارث پیغمبرانند زیرا پیمبران دینار و درهمى به ارث نگذاشتند ولى ارث آنها علم بود و هر که از آن برگرفت بهره فراوانى برده.
5- این محقق است که براى طالب علم هر که در آسمان و در زمین است آمرزش خواهد تا چه رسد به ماهیان دریا.[1]
6- امام سجاد (علیه السلام) فرمود: اگر مردم بدانند در طلب علم چه فایدهایست آن را میطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرورفتن در گردابها باشد.[2]
7- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: صبح کن در حالیکه یا عالم هستی و یا متعلم و هرگز اوقات خود را به لهو و لعب نگذران.[3]
8- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: دنبال دانش بروید اگر چه در چین باشد زیرا طلب علم بر هر مسلمانى واجب است.[4]
9- امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: دانشاندوزی از کودکی مانند کندهکاری یک تصویر روی سنگ است.[5]
ب) فضیلت معلم
1- امام باقر (علیه السلام) فرمود: آنکه از شما به دیگرى علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشاندوز است و معلم بر دانشاندوز فضل بیشتری دارد.
2- ابو بصیر گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) میفرمود: کسى که به دیگرى چیزى آموزد براى اوست مثل پاداش کسى که به آن مطلب عمل کند، عرض کردم: اگر باز به دیگرى آموزد همین پاداش براى او هست؟ فرمود: اگر به همهی مردم بیاموزد همان ثواب دربارهی او جاریست، گفتم: اگر چه معلم بمیرد فرمود: اگر چه بمیرد.
3- حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: هر که به مردم درى از هدایت آموزد مثل پاداش آنها را دارد بدون اینکه از پاداش آنها چیزى کم شود، و کسى که به مردم درى از گمراهى آموزد مثل گناه آنها را دارد بدون اینکه از گناه آنها چیزى کم شود.[6]
4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: هر کس بابى از علم را بیاموزد که به آن مردم را هدایت کند خداوند اجر هفتاد پیغمبر را به او مىدهد.[7]
حق استاد و شاگرد بر یکدیگر
ج) حق استاد بر شاگرد
1- در جریان دیدار حضرت موسی (علیه السّلام) و حضرت خضر (علیه السّلام) که خداوند آن را در سورهی کهف نقل میفرماید، نکات واقعاً زیبایی وجود دارد، حضرت موسی (علیه السّلام) با اینکه از پیامبران اولوالعزم بود و جلالت قدر بسیار زیادی داشت، اما با این همه، خصوصیات موجود در ایشان باعث نشد که ادب بین شاگرد و استاد را رعایت نکند با اینکه در این جریان، دانشآموز از برخی جهات از معلم بالاتر بود، لذا ایشان به حضرت خضر (علیه السّلام) چنین خطاب میکند: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»[8] و در ادامه جملهی دیگری بیان میکند؛ «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً»[9].
اما در جملهی اول ایشان، چند نکتهی بسیار زیبا در مورد رعایت ادب وجود دارد که به آنها اشاره میکنیم:
اول، حضرت موسی (علیه السّلام) فرمود که میخواهد تابع حضرت خضر (علیه السّلام) باشد، و تبعیت به معنای پیروی کامل از شخص دیگر و تسلیم بودن در مقابل او و ترک منازعه با او است.
دوم، ممکن است تبعیت از یک شخص بدون اجازهی او صورت بگیرد، اما حضرت موسی (علیه السّلام) حتی برای تبعیت از حضرت خضر (علیه السّلام) از او اجازه میگیرد که با کلمهی «هل» در آیه به آن اشاره شده است.
سوم، حضرت موسی (علیه السّلام) برای جلب نظر حضرت خضر (علیه السّلام) اعتراف میکند که نسبت به برخی مطالب جهل دارد، که با عبارت « عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» به آن اشاره میکند.
چهارم، حضرت موسی (علیه السّلام) برای جلب نظر حضرت خضر (علیه السّلام) به ایشان یادآوری میکند که این علمی که نزد تو است، از نعمتهای الهی است و همانطور که خداوند به تو این نعمت را عطا کرد، تو نیز آن را به من تعلیم ده، که با عبارت «مِمَّا عُلِّمْتَ» به آن اشاره شده است.[10]
2- امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: امّا حقّ آنکه به علم آموزى تو را اداره کند (یعنى استاد علم آموزت) بزرگداشت اوست و حفظ احترام مجلس او و نیک گوش دادن به گفتارش و رو کردن و توجّه به او و یارى دادن او به سوى خودت تا بتواند دانشى را که نیاز دارى به تو بیاموزد، به این صورت که ذهن خود را کاملاً مصروف او سازى و فهمت را به او پردازى و پاکدلانه به گفتهی او دل دهى و چشمت را به روشنى تمام، با ترک لذّتها و کاهش شهوتها و آرزوهایى غیر از تحصیل دانش، بر او دوزى و اینکه بدانى در هر چه به تو آموزد باید فرستاده و نمایندهی او باشى که آن را به نادانان برسانى و بر توست که این رسالت را از جانب او به بهتر گونهاى به آنان برسانى و در اداى رسالتش به وى خیانت نکنى و چون آن رسالت را بر عهده گرفتى به نیابت او بپردازى.[11]
3- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نسبت به استاد خود فروتن باشید.[12]
4- امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرماید: از جمله حقوق عالم این است که از او زیاد نپرسى و جامهاش نگیرى و چون بر او وارد شدى و گروهى نزد او بودند به همه سلام کن و او را نزد آنها به تحیت مخصوص گردان، مقابلش بنشین و پشت سرش منشین، چشمک مزن، با دست اشاره مکن، پرگوئى مکن که فلانى و فلانى بر خلاف نظر او چنین گفتهاند و از زیادى مجالستش دلتنگ مشو زیرا مَثَل عالم مَثَل درخت خرماست که باید در انتظار باشى تا چیزى از آن بر تو فروریزد و پاداش عالم از روزهدار شبزندهدارى که در راه خدا جهاد کند بیشتر است.[13]
5- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سؤال نیکو و بهجا نیمی از علم است.[14]
د) حق شاگرد بر استاد
1- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نسبت به دانش آموزان خود تواضع کنید؛[15] چرا که خداوند در قرآن فرموده «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»[16]، یعنی براى آن مؤمنانى که تو را پیروى کردهاند، بال خود را فرو گستر.[17]
2- امام باقر (علیه السلام) فرمود: زکاة علم این است که آن را به بندگان خدا بیاموزى.[18]
3- حق شاگرد بر معلم این است که معلم دانشآموز را نسبت به اخلاص داشتن در علم و عمل به خاطر خداوند تشویق کند و به او بگوید که خداوند در تمام لحظات مراقب او است، و این اخلاص در علم و عمل باعث میشود که درهای معرفت به روی شاگرد گشوده شود و سینهی او برای دریافت علوم گشاده میشود و چشمههای حکمت از قلب او جاری میشود و خداوند نیز به علم و عمل او برکت میدهد تا در تمامی شؤون زندگی موفق باشد و خطاهای او کمتر شود.
4- از دیگر حقوق شاگرد بر استاد این است که معلم برای دانشآموز خود مثالهایی بزند که باعث شود او نسبت به دنیا بیرغبت شده و تصمیم بگیرد که به دنیا دلبستگی نداشته باشد و این زرق و برق دنیا او را نفریبد، به دانشآموز بگوید که دنیا فانی است و این آخرت است که باقی است، که انسان دوراندیش همیشه برای قدم گذاشتن در مسیر پایدار تصمیمگیری میکند، دانشآموز باید بداند که این دنیا تنها بسان یک مزرعه است تا انسان بتواند در آن به کمال برسد و بر علم و عمل نیک خود بیفزاید تا اینکه نتیجه و ثمرهی این اعمال نیک خود را در آخرت ببیند.[19]
5- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: تعلیم دهید و خشونت مکنید که آموزگار بهتر از خشونتگر است.[20]
6- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: نرمی و خوشخوئى کنید براى کسى که (علم و دانش) به او یاد میدهید.[21]
[1] . الکافی، ج1، ص: 34.
[2]. الکافی، ج1، ص: 35.
[3]. مشکاة الأنوار، ص: 133.
[4]. مشکاة الأنوار، ص: 135.
[5]. بحار الأنوار، ج1، ص: 224.
[6]. الکافی، ج1، ص: 35.
[7]. مشکاة الأنوار، ص: 136.
[8]. ترجمه: موسى به او گفت: «آیا تو را -به شرط اینکه از بینشى که آموخته شدهاى به من یاد دهى- پیروى کنم؟»، کهف/66.
[9]. ترجمه: ان شاء اللّه مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد، کهف/69.
[10]. منیة المرید، ص: 235-236.
[11]. رسالهی حقوق امام سجاد (علیه السلام)، تحف العقول، ص: 260.
[12]. الکافی، ج1، ص: 36.
[13]. الکافی، ج1، ص: 37.
[14]. بحار الأنوار، ج1، ص: 224.
[15]. الکافی، ج1، ص: 36.
[16]. شعراء/215.
[17]. منیة المرید، ص: 192-193.
[18]. الکافی، ج1، ص: 41.
[19]. منیة المرید، ص: 189.
[20]. بحار الأنوار، ج74، ص: 175.
[21]. بحار الأنوار، ج2، ص: 62.
على (علیه السلام) از دیدگاه دشمنان قسم خورده (معاویه، عمروعاص و یزید)
اعتراف دشمنان به فضیلت امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (علیهما السلام)
نقل شده است که روزى معاویه با یزید (پسرش) و عمروعاص وزیرش (لعنة الله علیهم) نشسته بود، در آن حال جامهاى به رسم پیشکش براى معاویه آوردند، جامه بسیار نفیس بود و دل معاویه به آن جامه مایل شد.
عمروعاص خواست آن جامه را از معاویه بگیرد و گفت که این نیکو جامهاى بوده است، معاویه گفت: بلى، نیکو جامهاى بوده است! عمروعاص دانست که دل معاویه بدان جامه مایل است، دیگر سخن نگفت.
سپس یزید گفت: این نیکو جامهاى بوده است، معاویه گفت: بلى، نیکو جامهاى بوده است! یزید نیز فهمید که دل معاویه به آن جامه مایل است و دیگر سخن نگفت.
آنگاه عمروعاص خواست که جامه را از چنگ بیرون آورد، از راه شیطنتى که داشت گفت: هر کدام از ما در مدح على بن أبى طالب (علیهما السلام) شعرى مىگوییم، هر یک بهتر گفتیم جامه را برمى داریم؛ و گمانش این بود که معاویه به خاطر دشمنی، از مدح کردن علی (علیه السلام) امتناع خواهد کرد.
اما معاویه (لعنة الله علیه) گفت:
خَیرُ الْوَرَی مِن بعدِ أحمدِ حیدرُ
و النّاسُ أرضٌ و الوصىُ سماءُ
یعنى: بهترین مردم بعد از رسول خدا حیدر است، و مردمان زمیناند وصى پیمبر آسمان است.
عمروعاص (علیه اللعنة) گفت:
و هو الذى شَهِدَ العَدوُّ بِفضلِهِ
و الفضلُ ما شهِدَتْ به الأعداءُ
یعنى: آن حضرت کسى است که دشمنش (یعنی معاویه) شهادت به فضلش مىدهد، و فضیلت آن است که دشمن به آن شهادت دهد.
سپس یزید (علیه اللعنة و العذاب) گفت:
کَمَلیحةٍ شَهِدَتْ بِحُسنِها ضَرّاؤُها
و الحُسنُ ما شَهِدَتْ به الضَّراءُ
یعنى علی (علیه السلام) مثل زن صاحب جمالى است که هووى او (یعنی معاویه) شهادت دهد به نیکی و حُسن او، و حُسن و خوبی آن است که هوو به آن شهادت دهد.
بعد از این جریان بیتی که عمرو عاص سروده بود، مورد قبول دو نفر دیگر واقع شد و او توانست آن پیراهن نفیس را تصاحب کند، و از آن به بعد این بیت شعر در کلمات مردم و علماء رواج پیدا کرده و مشهور شد و به مناسبت از آن استفاده میکنند.
منابع:
1- مجموعهی خطی به شمارهی (189/15) کتابخانهی آیت الله گلپایگانی.
2- چهرهی درخشان قمر بنی هاشم (علی ربانی خلخالی)، ج3، ص: 27-28.
3- التحصیل فی أیّام التعطیل [1] به نقل از کتاب مودّة القربى، (سید علینقی طبسی حائری): ص: 356-357.
4- نور الأفهام فی علم الکلام [2] (سید حسن حسینى لواسانى)، ج2، ص: 41.
[1] . دار فدک للنشر، ایران مشهد، مقابل جامع گوهرشاد، حوض نو، هاتف، 55588.
[2] . ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1425 ق، مقدمه و تحقیق ازسید ابراهیم لواسانى
اهمیت تعقل و تفکر از نظر اسلام با عنایت به آیه 10 از سوره مُلک
خداوند تبارک و تعالی در سورهی مُلک آیه 10 چنین میفرمایند:«وَ قَالُواْ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فىِ أَصحَْابِ السَّعِیرِ».
اما بحث در معنای این آیه از سورهی مبارکه مُلک را با این مقدمه آغاز میکنیم که طبق روایات وارده از معصومین (علیهم السلام)، خداوند دو حجت برای تمامی انسانها قرار داده است، «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً»[1]، حجت یعنی دلیل واضح و روشن، خداوند دو دلیل واضح و روشن برای انسانها قرار داده است تا اگر کسی در این دنیا با وجود این دو حجت و دلیل، به دستورات خداوند عمل نکرد، خدا بتواند در روز قیامت آن شخص را محاکمه و مؤاخذه و در نهایت عذاب کند.
اما اولین حجت و دلیل روشنی که در دنیا به همهی انسانها عطا شده، عبارت است از عقل و قدرت تعقل و تفکر که طبق روایات، در باطن هر انسانی، نهفته و وجود دارد، و حجت و دلیل دوم نیز عبارت است از فرستادگان خداوند که همان پیامبران و جانشینان آنها میباشد، و حجت دوم طبق روایات، حجت ظاهر و مشهود است، بنابراین با وجود این دو حجت برای انسان، دیگر دلیلی برای گمراهی وجود ندارد، و خداوند با وجود هر کدام از این دو حجت، میتواند انسان را مؤاخذه کند.
خوشبختانه در مورد حجت ظاهری که پیامبران و جانشینان آنان باشد، کتابهای فراوان نوشته شده و مباحث گوناگونی صورت گرفته است که گرچه کافی نیست اما تا حدود زیادی باعث روشنگری نسبت به آنها شده است، لذا در این نوشتار در مورد این قسم از حجت، بحث نمیکنیم.
هدف از این نوشتار سخن در مورد حجت باطنی است که عبارت باشد از عقل، که متأسفانه نسبت به او کمتر توجه شده با اینکه از اهمیت بسیار بالایی برخودار است تا جایی که خداوند با نهادینه کردن عقل در درون تمامی انسانها، راه مؤاخذه و عذاب را برای خود هموار کرده است، یعنی خداوند با وجود عقل، از انسان سؤال خواهد کرد که چرا به صراط مستقیم قدم نگذاشتی و در مسیر گمراهی، عمر خود را سپری کردی؟
اما با توجه به اینکه خداوند عقل کل است و خود عاقلترین موجود است و اوست کسی که عقل را خلق کرده، اعتقاد ما این است که عقلی که در تمامی انسانها موجود و مستقر است، فقط و فقط انسان را به سوی راه مستقیم که خداوند باشد، هدایت میکند، و امکان ندارد عقل که مخلوق خداوند است، انسان را به غیر از خدا راهنمایی کند، لذا معتقدیم هیچ انسانی در زمین یافت نمیشود که بگوید من با عقل خود یافتم که غیر از خداوند را باید پرستش کنم، اگر کسی چنین ادعایی کرد، به او خواهیم گفت که این عقل تو نیست که چنین حکمی دارد، بلکه این وهم درون توست که به تو وانمود کرده که راه صحیح راهی غیر از خداوند است، در واقع پوششی از توهمات غیر صحیح که ناشی از تعلقات مادی و دنیایی است، روی عقل چنین انسانی را پوشانده و مانع از درک صحیح نسبت اطراف خود شده است.
از دیگر سوی، ما به عنوان پیروان و شیعیان اهل البیت (علیهم السلام) قائل هستیم که تنها فرقه و گروهی که در نهایت از عذاب خداوند نجات پیدا میکند، همین فرقه و پیروان آن است، و بر ادعای خود نیز دلیل و برهان داریم که خوشبختانه به خوبی و وضوح در کلمات علماء و اندیشمندان شیعه این ادله منعکس شده است، و ما در صدد بیان این ادله نیستیم، بلکه مشکل اینجا است که پیروان سایر مذاهب و حتی سایر ادیان به سختی و با عنایات خاص الهی، به این واقعیت پی میبرند که مذهب حق و راستین کدام است، اینکه گفتیم به سختی، به خاطر عوامل بسیار زیادی است، که مهمترین عامل پیروی از هوای نفس و دنیاپرستی و دنیا محوری و بیتوجهی به عالم ماوراء این دنیا است.
حال اگر سؤال شود که چگونه میتوان به مذهب حق و راه راست هدایت شد؟ در جواب خواهیم گفت: راه رسیدن به مذهب حق، دو چیز بیشتر نیست، یا این است که انسان با عقل خود به راه راست هدایت شود، و یا اینکه فرستادگان خداوند به سوی انسان آمده و راه نجات را به او نشان دهند، که البته راه دوم برای تمامی انسانها مقدور نیست، چرا که برخی از زمانها مثل امروز، شرایط به نحوی است که فرستادهی خداوند از دیدهی انسانها پنهان و دسترسی به او مشکل است، اما از طرف دیگر راه اول که عبارت باشد از عقل و قدرت تفکر و تعقل، درون تمامی انسانها وجود دارد و خداوند درون تمامی انسانها دلیل واضح و روشنی به نام عقل نهادینه کرده است که اگر انسان به این دلیل روی آورد و با آن به تفکر و تعقل بپردازد، قطعاً به راه راستین هدایت میشود، ولکن این عقل دچار توهمات غلط - که ناشی از دنیا محوری است - شده و البته این چنین نیست که خداوند در روز قیامت در مقام سؤال از انسانها، به خاطر این توهمات از انسان گذشت کند و او را مؤاخذه نکند، بلکه قطعاً از او میپرسد که چرا از هوای نفس خود پیروی کردی با اینکه دلیل عقل را درون تو قرار داده بودم؟
با این مقدمات در صدد بیان و اثبات این مطلب هستیم که بسیاری از انسانهایی که در نهایت جهنمی میشوند، به خاطر این است که از عقل خود استفاده نکرده و سودی نبردند، که اگر از عقل خود که یک حجت واضح و روشن است، بهره میبردند، قطعاً جزء جهنمیان واقع نمیشدند.
لذا این ادعای خود را با آیات ابتدایی سورهی مبارکه مُلک اثبات میکنیم، خداوند از آیه 6 تا 11 از این سوره، به توصیف وضعیت جهنم و اهل جهنم میپردازد:
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبهِِّمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (6)
إِذَا أُلْقُواْ فِیهَا سمَِعُواْ لهََا شهَِیقًا وَ هِىَ تَفُورُ (7)
تَکاَدُ تَمَیزَُّ مِنَ الْغَیْظِ کلَُّمَا أُلْقِىَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلهَُمْ خَزَنَتهَُا أَ لَمْ یَأْتِکمُْ نَذِیرٌ (8)
قَالُواْ بَلىَ قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شىَْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فىِ ضَلَالٍ کَبِیرٍ (9)
وَ قَالُواْ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فىِ أَصحَْابِ السَّعِیرِ (10)
فَاعْترََفُواْ بِذَنبهِِمْ فَسُحْقًا لّأَِصْحَابِ السَّعِیرِ (11)
از ترجمهی آیات صرف نظر میکنیم و به اصل مطلب میپردازیم، خداوند در آیه 8 میفرماید نگهبانان جهنم از اهل جهنم به صورت استفهام انکاری، سؤال میکنند که آیا برای شما در دنیا کسی نبود که در مورد عذاب آخرت هشدار دهد؟ که در دو آیهی بعد پاسخ اهل جهنم بیان میشود، اهل جهنم در مقام پاسخ، اعتراف میکنند که بله، در دنیا کسانی بودند که به ما هشدار میدادند اما ما آنها را تکذیب کرده و گفتیم که شما در گمراهی بزرگی قرار دارید.
شاهد کلام در آیه 10 است که اهل جهنم در ادامه، به این مطلب نیز اعتراف میکنند: «وَ قَالُواْ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فىِ أَصحَْابِ السَّعِیرِ»، یعنی اهل جهنم اعتراف میکنند که اگر ما در دنیا از کسانی بودیم که به حرف حق گوش فرا میدادیم و از عقل و قدرت تعقل خود استفاده میکردیم، از اهل جهنم نمیشدیم.
ظاهر آیه به طور صریح و روشن به این مطلب اشاره میکند که عدم استفادهی اهل جهنم از عقل خود در این دنیا باعث شده که آنها از مسیر حق منحرف گشته و در نهایت به عذاب الهی دچار شوند، و باید به این نکته نیز توجه داشت که اهل جهنم نمیگویند که ما جهنمی شدیم چرا که نماز نخواندیم یا روزه نگرفتیم یا خمس و زکات ندادیم، گرچه این امور نیز از الزامیات شریعت حق است، اما در یک مرحله قبل از این، اعتراف میکنند که قدرت تعقل خود را کنار گذاشتند و این باعث جهنمی شدن آنها شد.
پس با توجه مطالب بیان شده، نتیجهای که به آن میرسیم این است که مذهب حق که مذهب پیروان اهل البیت (علیهم السلام) باشد، انسان را قبل از هر چیز به تعقل و تکفر دعوت میکند و هیچ بهانهای را برای عدم تعقل قبول نمیکند، تا جایی که عدم تعقل منجر به عذاب الهی برای انسان میشود، که البته این بیان را میتوان از میان کلمات بعضی مفسرین نیز برداشت کرد[2].
[1] . الکافی، ج1، ص: 16.
[2]. بحرالعلوم، ج3، ص: 475 ؛ لطایف الإشارات، ج3، ص: 612 ؛ تفسیر جوامع الجامع، ج4، ص: 329 ؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص: 578 ؛ کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج10، ص: 173 ؛ مفاتیح الغیب، ج30، ص: 588 ؛ تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج9، ص: 354 ؛ تفسیر روح البیان، ج3، ص: 290.
بیان معنایی لطیف در آیهی «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»
سورهی «انشراح» یا «شرح» دارای آیات زیبا به همراه معانی بسیار لطیف است، یکی از این آیات، دو آیهی 5 و 6 در این سوره است که دقیقاً شبیه یکدیگر هستند غیر از آیهی 5 که در ابتدای آن فاء بیان شده است، اما سؤال اینجا است که چرا این آیه دوبار تکرار شده؟ آیا این تکرار باعث تغییر در معنای این دو آیه میشود یا اینکه هر دو آیه دارای یک معنا هستند؟
وقتی به ترجمههای ذیل این آیه مراجعه میشود، متأسفانه دیده میشود که تقریباً همهی کسانی که به این آیه رسیدند، هر دو آیه را به یک ترجمه بیان کردند، در حالیکه با مراجعه به تفاسیر موجود در ذیل این آیه، میتوان به راز تکرار این دو آیه پی برد.
قبل از ورود به نکتهی لطیف در این آیه، باید توجه داشت که بعضی به خاطر ذهنیت خاصی که دارند، آیه را در ابتدا چنین معنی میکنند، «بعد از هر سختی آسانی وجود دارد»، در حالیکه حتی اگر هم ترجمهی هر دو آیه چنین باشد - که خواهیم گفت چنین نیست - باز هم معنای بعدیت از این آیه به دست نمیآید، چرا که در آیه، لفظ «مع» به کار رفته است که این لفظ معیت و همراهی را معنی میدهد، لذا باید در ترجمهی ابتدایی باید گفت همراه هر سختی آسانی وجود دارد.
اما اصل مطلب و ترجمهی صحیح این دو آیه را بیان میکنیم، و باید توجه داشت که ادعای مفسرین این است که هر دو آیه را باید با یکدیگر ترجمه کرد:
«به درستی که همراه با هر سختی دو آسانی وجود دارد».
اما دلیل این ترجمه چیست؟
در علم ادبیات عربی قاعدهای وجود دارد که میگوید هر گاه دو جمله عین یکدیگر بیان شد که هر دو دارای یک واژهی معرفه و یک واژهی نکره بودند، قطعاً دو واژهای که معرفه هستند به یک معنا به کار رفتهاند و دو واژهای که نکره هستند، دارای دو معنای متفاوت از یکدیگر هستند.
بنابراین در دو آیهی محل بحث، دو واژهی «العسر» و دو واژهی «یسر» وجود دارد، طبق این قاعده، العسر در هر دو آیه به معنای «یک سختی خاص» است، و یسر چون به صورت نکره وارد شده است، به معنای «هر نوع آسانی» است، یعنی دو یسر دارای دو معنای مبهم هستند نه اینکه یک معنا داشته باشند، پس در دو آیه سخن از دو آسانی است.
لذا ترجمهی صحیح این دو آیه، این است که آگاه باشید که همراه با هر سختی، دو آسانی وجود دارد.
این قاعدهی ادبیات عربی نه تنها در معنای لطیف این دو آیه، تأثیر گذاشته است بلکه این معنا را میتوان از حدیثی زیبا از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز به دست آورد که در ذیل این آیه چنین فرمودند: «لن یغلب عسر یسرین»[1]، هرگز یک سختی غالب و پیروز بر دو آسانی نمیشود.
طبق این حدیث و قاعدهای که بیان شد، مفسرین نیز معنای این دو آیه را همانطور که بیان شد، بیان کردند، که در پاروقی به نام چند کتاب که به این نکته توجه کردند، اشاره میکنیم.[2]
[1] . تفسیر فرات الکوفی، ص: 575 ؛ مستدرک علی الصحیحین، حدیث3910.
[2] . تفسیر التستری، ص: 198 ؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص: 373 ؛ تفسیر جوامع الجامع، ج4، ص: 508 ؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص: 316.
نقل جریان سفر امام حسن عسکری (علیه السلام) به گرگان از طریق طی الأرض و ذکر منابع این جریان
طی الأرض یکی از معجزات ائمهی معصومین (علیهم السلام) در زمان حیات مبارکشان میباشد، طی الأرض در لغت به معنای پیمودن زمین است و در اصطلاح به این معنا است که ائمهی معصوم (علیهم السلام) به عنایت و اذن خداوند تبارک و تعالی در یک لحظه از یک منطقه به منطقهی دور دست سفر میکنند و این پیمودن مسیر طولانی در یک لحظه، معمولا برای نشان دادن معجزهای از معجزات این بزرگوران صورت میگیرد.
یازدهمین امام از ائمهی اثنی عشر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هستند که در طول مدت عمر مبارک خود حداقل دوبار طی الأرض فرمودند، یکی از این موارد، سفر به شهر جرجان یا گرگان است که قبل از سفر، حضرت وعدهی سفر به این شهر را به مردم آن دیار داده بودند، لذا برای تبرک، این جریان را نقل میکنیم:
جعفر بن شریف جرجانى مىگوید:
سالى عازم حجّ شدیم و در سامرّا نزد امام عسکرى (علیه السّلام) رسیدم، و شیعیان، مال زیادى را توسط من براى آن حضرت، فرستاده بودند.
خواستم از حضرت بپرسم که آنها را به چه کسى بدهم اما قبل از اینکه چیزى بگویم، فرمود: آنچه با خود آوردهاى به مبارک، خادم من بده.
مىگوید: من نیز چنان کردم، سپس گفتم در گرگان شیعیانت به تو سلام مىرسانند.
فرمود: آیا بعد از اتمام حجّت به آنجا برمىگردى؟
گفتم: آرى.
فرمود: تو بعد از صد و هفتاد روز، به گرگان مىرسى، و اوّل روز جمعه سه روز گذشته از ماه ربیع الآخر به آنجا وارد مىشوى، به آنها بگو که من هم آخر همان روز، آنجا مىآیم، برو، خدا تو و آنچه با خود دارى سالم نگهدارد، و بر خانوادهات وارد مىشوى و براى پسرت، شریف فرزندى متولد مىشود، اسمش را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف بگذار، و خداوند او را بزرگ مىگرداند و از دوستان ما خواهد شد.
گفتم: یا بن رسول اللَّه! ابراهیم بن اسماعیل جرجانى از شیعیان توست و بین دوستانت بسیار معروف است، و هر سال بیشتر از صد هزار درهم به آنها مىدهد.
فرمود: خدا از ابراهیم بن اسماعیل، بخاطر رفتارش با شیعیان ما، راضى است و گناهان او را بخشیده و فرزند سالمى به او روزى کرده است که حق را مىگوید.
به او بگو: که حسن بن على گفت: نام پسرت را «احمد» بگذار.
سپس نزد آن حضرت بر گشتم و مناسک حج را انجام دادم. و خدا مرا سالم نگهداشت تا اینکه روز جمعه، اول ماه ربیع الآخر، در ابتداى روز همچنان که امام فرموده بود به گرگان رسیدم. و دوستان و آشنایان براى دیدار من آمدند. به آنها گفتم که امام حسن عسکرى (علیه السّلام) وعده داده است که تا آخر همین روز، اینجا بیاید، پس آماده شوید تا سؤالها و حوایج خود را از او بخواهید.
همین که نماز ظهر و عصر را خواندند، در خانه من اجتماع کردند. به خدا قسم! چیزى نفهمیدیم مگر اینکه امام (علیه السّلام) آمد و وارد خانه شد، و اوّل او بر ما سلام کرد، سپس ما به استقبالش رفتیم و دستش را بوسیدیم.
سپس فرمود: من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که آخر همین روز به اینجا بیایم، نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندهام و به سوى شما آمدم تا تجدید عهد نمایم، و اکنون در خدمت شما هستم و حاضرم تمام سؤالها و حوایج شما را برآورده سازم.
نخستین کسى که پرسش نمود «نضر بن جابر» بود. او گفت: یا ابن رسول اللَّه! چند ماه است که چشمان پسرم آسیب دیده است، از خدا بخواه تا بینایى را به او برگرداند.
حضرت فرمود: او را بیاور.
پس دست مبارکش را به چشمانش کشید، بینایى او به حالت اوّل برگشت آنگاه مردم یک به یک مىآمدند و نیازهاى خود را مطرح مىکردند، و حضرت نیز براى آنها دعا مىنمود و حوایجشان را بر آورده مىساخت، سپس حضرت، همان روز هم به سامرّا برگشت.
اما منابعی که این جریان را نقل کردهاند به ترتیب سال فوت مؤلف عبارت است از:
1- الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسى، محمد بن على، زنده در 566 ق، ص: 214-216.
2- الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، متوفی 573ق، ج1، ص: 424-426.
3- کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلى، على بن عیسى، متوفی 692ق، ج2، ص: 427-428.
4- إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، حر عاملى، محمد بن حسن، متوفی 1104ق، ج5، ص: 30.
5- مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، متوفی 1107ق، ج7، ص: 617-619.
6- بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، متوفی 1110ق، ج50، ص: 262-264.
7- منتهى الآمال، قمی، شیخ عباس، متوفی 1359ق، ج3، ص: 1921-1923.
8- نور الأبصار فی أحوال الأئمة التسعة الأبرار، محمد مهدی المازندرانی، متوفی 1384ق، ص: 322.
9- مسند الإمام العسکری (علیه السلام)، عزیز الله عطاردی، ص: 115-116.
10- موسوعة الإمام العسکری (علیه السلام)، ابوالقاسم خزعلی، ج1،ص: 235-236.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ